اين تصوير كه در آن، تنها تابلو نام خدا بالاى سرم قرار دارد، از ايّام نخست وزيرى من است. پشت همين ميز ساده، چه قدر به مشكل جامعه پرداختم. گاهى تا پاسى از شب، تا ساعت 22 و 24 و تا هر وقت كه چشمانم مىتوانست نخوابد، كار كردم. كسى چه مىداند كه چه شبهايى بر اثر فشارِ كار، گاه كف دستهايم را بر چانه و صورتم ستون كردم تا خواب در غيبت رمق و طاقت از كار افتاده، با غلبه بر چشمان، پيشانىام را بر ميز نكوبد!برخى از ياران گاهى ايراد مىگرفتند كه اين ميز و صندلى به درد اتاق نخست وزيرى نمىخورد، امّا من دوست نداشتم پشت صندلى و ميزى بنشينم پشت ميز كار در نخستوزيرى