سوار بر ترك موتور - رمز جاودانگی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
كاركنان مورد اعتمادى را در اين دفتر به كار گمارده بود و از آنان انتظار داشت كه به منزله چشمهاى او در كلّ كشور عمل كنند.
يك روز كه شهيد رجائى براى امر خاصّى، شخصاً به آن دفتر مراجعه مىكند، كاركنان ضمن پى گيرى موضوع ارجاع شده، در حال پاسخ به پرسشهاى وى، با شگفتى احساس كردند كه او به ميز يكى از آنان نزديك مىشود. ظاهراً يكى از آنان در حين انجام وظيفه، سيگار كشيده بود و آن را روى ميزش ـ وارونه ـ سر بالا گذاشته بود. او همينطور كه به توضيحات يكى از آنان گوش مىداد، به سوى همان ميز قدم بر داشت و جمع حاضر به گامهايش خيره شدند، در حالى كه از قصد او بىاطّلاع بودند. وقتى به كنار ميز رسيد، دستش را به سوى سيگار دود شده دراز كرد و آن را در داخل جاى سيگارى كه چند ته سيگار ديگر نيز در آن قرار داشت، گذاشت و همه را در زير ميز يكى از كاركنان و در داخل جاى آشغالى ريخت و سپس كشو ميز را كشيد و جاى سيگارى خالى را در داخل آن گذاشت و كشو را دوباره بست. لحظهاى بعد كه مذاكرهاش با كاركنان آن دفتر خاتمه يافت، بى آنكه در مورد سيگار حرفى بزند، محلّ كارشان را باخداحافظى از آنان ترك كرد و رفت! كاركنان دفتر كه مات و متحيّر مانده بودند، از عمل ظريف شهيد رجائى درسهاى: سالم زيستن، رعايت حقوق مردم و توصيه عملى كار خير به ديگران را عملاً آموختند. از آن روز به بعد، ديگر كسى در آن اتاق سيگار نمىكشيد.(1)
سوار بر ترك موتور
يكى از مديران اجرايى(2) كه در محلّه شهيد رجائى مىزيست، گفت: صبح