درس بزرگوارى
يك بار دانش آموزى از مدرسه كمال براى بعضى از دانشآموزان مدرسه دخترانه همان اطراف، برخلاف نزاكت، مزاحمتى ايجاد كرد و خبر آن در مدرسه انتشار يافت. صبح روز بعد، وقتى شهيد رجائى از بىادبى آن دانشآموز اطلاع يافت، از عمل نادرست وى سخت عصبانى شد و براى تنبّه وى و هشدار به ساير دانشآموزان، در حالى كه بانگاه نافذ و گيرايش دانشآموز گناه كار را در نفوذ خويش داشت و با صداى نيمه شنيده ملامتش مىكرد، گوشش را گرفت و از كلاس اخراج كرد. اين عمل آقاى رجائى با آن سابقه ذهنىاى كه بچّهها از نيك نامى و عملكرد وى داشتند و معلوم بود كه اوّلين بار چنين برخوردى اتّفاق افتاده است، همه دانشآموزان را شگفت زده كرد. همان روز، بعد از نماز ظهر و عصر، دوباره همان دانشآموز خطاكار را احضار كرد و با وقارى خاصّ و چهرهاى به غم نشسته، در حالى كه سعى مىكرد صدايش را همه بشنوند، دردمندانه در حضور همه بچّههاى كلاس از وى عذر خواهى كرد. آن دانشآموز كه از بزرگوارى آقاى رجائى خيلى خجالت كشيده بود، سخت به گريه افتاد. كلاس با اين رفتار بزرگوارانه آقاى رجائى يكپارچه سكوت شد. همه بچّهها تحت تأثير خود شكنى و نفس كشى وى، پندى ديگر گرفتند ودرس زندگى و بزرگ مردى آموختند.(2)(1). به نقل از: مرتضى استاد على مخملباف، از شاگردان شهيد رجائى.(2). به نقل از: اسماعيل بشّاش، از شاگردان شهيد رجائى در مدرسه كمال.