هر چه اصرار كرد، آقاى رجائى نپذيرفت. وقتى اصرار او چند روز پىدرپى ادامه يافت و جواب مثبت نگرفت، بر او گران آمد و در آخرين روز، به قصد تحصّن تا شب در مدرسه ماند. آخرين لحظه كه ما از مدرسه خارج مىشديم، آقاى رجائى سرايدار را احضار كرد و گفت: اين بزرگوار امشب تا هر وقت كه مايل باشند، مهمان مدرسه هستند. به خواب و خوراكشان برسيد كه حرمت ايشان حفظ شود. بعد از رفتن ما، آن شخص محترم تا پاسى از شب در مدرسه ماند، ولى وقتى نتيجهاى نگرفت، با اصرار دو خانواده ـ خود و دانشآموز مردودى ـ ناگزير شد تحصّن خود را بشكند و از خير ثبت نام در مدرسه كمال بگذرد!
غير از اهتمام به آموزش دروس مختلف و رعايت نظم و انضباط، توجّه به نظافت جسم و جان و استفاده درست از امكانات تحصيلى و دورى از اسراف و تبذير، از نكات مهمّ آموزشى وى با دانشآموزان بود. توصيهاش به همه اين بود كه اسلام، انسان متعادل را كه حيات فردى و اجتماعىاش را بر اساس نظم و اعتدال برقرار است، دوست دارد. او پيوسته دانش آموزانى را كه به نماز و امور درسى اهتمام هماهنگ داشتند، تشويق مىكرد و بر عكس، با دانش آموزانى كه در انجام فرايض پيش گام، ولى در امر تحصيل كسل و تنبل بودند، به تلخى و سردى برخورد مىكرد. يك روز برايم تعريف كرد:
در دوره دانشجويى در دانشسراى عالى، دانشجويانى كه ريش مىگذاشتند و رنگ و روى اسلامى داشتند، امّا در تحصيل علمى كوتاهى مىكردند، به صراحت به آنان گفتم: برادران! مسئوليّت ما و شما خيلى سنگين است. اگر همراه اين اسلامخواهى، تلاش علمىمان چشمگير باشد، زيبايى و جلوه اسلامى ما خود را نشان خواهد داد. برعكس، دانشجويانى كه در زمينه