را به نتيجه مي رساند و آنچه را كه بخواهد تخلف ندارد . راستي كه خدا براي هر چيزي قدر و اندازه اي معين كرده است " . در اين آيه ، گويي قانوني كه فوق همه قوانين و حاكم بر همه آنهاست بيان گرديده و آن ، قانون تقوا و توكل است . از اين آيه ، استنباط مي شود كه به دنبال توكل ، عنايت پروردگار قطعي است ، هر كس بر خدا به حقيقت توكل كند عنايت خدا را همراه دارد ، و با عنايت خدا و تأييد خدا كه خود يك جريان خاص دارد و يك سنت است و يك سلسله علل و معلولات در كار است ، رسيدن به هدف قطعي است .
اين ، قانوني است كه بر همه قانونهاي ديگر حكومت مي كند . در عين حال براي اينكه فراموش نشود كه كار خدا ، نظام و قانوني دارد ، بيان فرموده كه " خدا براي هر چيزي اندازه و حسابي قرار داده است " و هم فرموده كه " هر كس پرهيز كاري كند ، خدا براي وي راهي قرار مي دهد " يعني كار او بدون قانون و بي وسيله نيست ، هر چند كه ممكن است آن وسيله ، از وسائل عادي و راههاي شناخته شده نبوده ، بلكه " من حيث لا يحتسب " باشد .
با توجه به اينكه تقدير الهي به معناي قانون داشتن و سنت داشتن جهان است ، اشكال جبر از ناحيه اعتقاد به قضا و قدر نيز حل مي گردد . ما در كتاب " انسان و سرنوشت " درباره اين مطلب ، مفصل بحث كرده ايم و جويندگان را به آن كتاب ارجاع مي كنيم .
در اينجا به طور اجمال و اشاره مي گوييم : اين اشكال از اين ناحيه پيدا شده است كه گروهي پنداشته اند معناي تقدير الهي اين است كه خدا مستقيما و بيرون از قانون جهان ، هر پديده اي را اراده كرده است . منسوب به خيام است :
سراينده اين شعر پنداشته است كه اراده انسان نسبت به يك كار ، در مقابل اراده خدا و معارض با آن است ، و لذا گمان كرده است كه اگر انسان بخواهد مي نخورد ،ممكن نيست ، زيرا اراده خدا اين بود كه مي بخورد ، و چون اراده و علم خدا تخلف بردار نيست ، آدمي چه بخواهد و چه نخواهد ، ميخوارگي را انجام مي دهد . اين سخن بسيار سست است و از روي منتهاي ناداني گفته شده است ، لذا بسختي مي توان باور كرد كه گوينده آن خيام فيلسوف باشد .
هر فيلسوف و نيمه فيلسوفي اينقدر مي فهمد كه خدا نه " مي " خوردن كسي را مستقيما اراده مي كند و نه " مي " نخوردن كسي را ، خدا براي جهان ، نظامي و قانوني پديد آورده است و هيچ كاري در جهان ، بيرون از قانون انجام نمي گيرد .
همانطوري كه هيچ حادثه طبيعي بدون علت طبيعي رخ نمي دهد ، افعال اختياري انسانها نيز بدون اراده و اختيار انسان رخ نمي دهد . قانون خدا در مورد انسان اين است كه آدمي داراي اراده و قدرت و اختيار باشد و كارهاي نيك يا بد را خود انتخاب كند . اختيار و انتخاب ، مقوم وجودي انسان است .
انسان غير مختار محال است ، يعني اين كه فرض شده انسان است و غير مختار ، فقط فرض است نه حقيقت ، و اگر انسان نباشد مكلف نيست ، مثل اين است كه گاو يا الاغي سر در خم شراب ببرد و بنوشد . پس قضا و قدر الهي كه انسان را خواسته است ، مختار بودن او را نيز خواسته است .
پس مي خوردن انسان نه بر اساس اختيار و انتخاب خود او بلكه بر اساس يك جبر الهي بر خلاف علم ازلي است و اگر انسان به جبر الهي مي بخورد علم خدا جهل بود . امروز محققين ترديد مي كنند كه خيام شاعر همان خيام فيلسوف باشد ، احتمال مي دهند - بلكه ثابت مي كنند - كه دو نفر و يا بيشتر وجود داشته اند و تاريخ ، آنها را بهم آميخته است . به هر صورت خواه چند نفر به نام خيام بوده و يا يك خيام با دو شخصيت متضاد وجود داشته ، اين سخن كه علم الهي و تقدير الهي ، علت ارتكاب گناه شمرده شود بطوري كه مسؤوليت ، از انسان كه عامل انتخاب كننده است سلب گردد باطل است ، در پاسخش بجا گفته شده است :
1. رجوع شود به كتاب " انسان و سرنوشت " تأليف مرتضي مطهري ، فصل آخر كتاب .