خاتمیت

مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 69/ 41
نمايش فراداده

ضرورت وجود علما در دين خاتم

اين مطلب را من بايد براي شما شرح بدهم كه تا توضيح داده نشود مقصود روشن نخواهد شد . هر ديني و از آن جمله اسلام خواه ناخواه به يك فرقه و دسته و گروهي نيازمند است كه آنها علما و دانايان و متخصصان آن دين باشند . همه اديان دنيا يك فرقه و طبقه اي دارند كه آن را به نامهاي مختلف مي خوانند . اينها را يك وقتي كهنه مي گفتند ، مسيحيان [ ( كشيش ) ] مي گويند كه در قرآن [ ( قسيس ) ] معرب آن است . يهوديها در عصر قرآن علماي خود را [ ( احبار ) ] مي گفته اند.

آيا اسلام وجود يك طبقه اي را كه آنها عالم دين باشند پذيرفته است ؟ البته پذيرفته است ، غير از اين نمي شده است . پس اگر كسي خيال كند كه ما مسلمانيم ولي عالم ديني لازم نداريم ، حرف مفت است . دين كارشناس مي خواهد . اگر ديني عالم ديني نداشته باشد جاهلها چيزي از آن دين باقي نمي گذارند . مخصوصا در اسلام از آن جهت كه دين خاتم است علماء و دانشمندان ركن بزرگي به شمار مي روند . بسياري از وظايف انبياء را در اين عصر علماء بايد انجام دهند . اما يك مطلب هست كه به آن بايد خيلي توجه كرد . بسياري از شؤون هست كه آن شؤون را اسلام براي علماء دين نپذيرفته است و اگر كسي دقت بكند در آنچه كه اسلام راجع به علماي دين گفته است و آن را با آنچه كه در اديان ديگر است مقايسه كند جزء معجزات اسلام به نظرش خواهد آمد كه چقدر اين دين يك دين منطقي و معقولي است ، همين طور كه ساير دستورهايش بر ساير اديان مزيت دارد آنچه هم كه درباره علماء گفته است مزيت دارد ، معقول و منطقي است . من اول جنبه هاي منفي قضيه را مي خواهم براي شما عرض كنم .

جنبه هاي منفي عالم ديني در برخي اديان

در بعضي از اديان دنيا علماي دين انحصارا بايد از نژاد مخصوص باشند ، يعني فقط يك نژاد مخصوص حق دارد عالم و مرجع ديني باشد و آن مزاياي عالم ديني را داشته باشد ، مثل اينكه مي گويند در قوم يهود فقط اولاد لاوي از اسباط بني اسرائيل مي توانستند عالم ديني باشند ، غير آنها نه . در ايران خودمان در دين زرتشت كه البته از بدعتهاي موبدهاي زردشتي است فقط يك طبقه مخصوصي يعني خود موبدها و فرزندانشان حق داشتند موبد باشند . مثلا يك نفر كه تاجر است خود يا فرزندش نمي توانستند جزء طبقه موبدها واقع شوند ، يا يك بچه نجار و بچه كشاورز . در ايران ساساني اصولا طبقات مطلقا بسته بوده است ، طبقات مقفل بوده است . مثلا جز ارتشي و بچه ارتشي نمي توانسته است ارتشي باشد . اگر احيانا از ساير طبقات يك كسي مي خواست وارد ارتش بشود آنقدر تشريفات داشته كه به ندرت صورت مي گرفته است .

آيا در اسلام يك قوم و طبقه و نژاد بالخصوصي هستند كه فقط آنها مي توانند عالم ديني باشند ؟ نه ، اين را ديگر همه كس مي داند . آيا مثلا تنها سادات چون از اولاد پيغمبرند مي توانند عالم و ملاي دين باشند ؟ نه . آيا تنها ملازاده ها و روحاني زاده ها مي توانند ؟ نه . يك بچه دهاتي كه ابا عن جد آباء و اجدادش همه دهاتي و دنبال گاو و خر بوده اند مي آيد تحصيل علوم ديني مي كند و از ديگران پيش مي افتد و بعد مي شود مرجع تقليد . اكثر مراجع تقليد از اين طبقات بوده اند . اتفاقا كم اتفاق افتاده است كه از طبقات اعيان و اشراف و حتي ملازاده ها يك ملا و يك مرجع تقليد حسابي به وجود آمده باشد . يكي ديگر از جنبه هاي منفي ، اسم گذاري است . كمتر افراد به اين مطلب توجه دارند . حتي اسلام براي علماء ديني اسم و عنوان خاصي انتخاب نكرده است با اينكه علماي دين در آن زمانها اسم داشتند : كشيش و قسيس و يا رهبان كه آن زهادشان بودند ، احبار كه علماي يهود بودند . اسلام فقط گفت [ ( عالم ) ] همان اسمي كه از حقيقت حكايت مي كند . اگر بگوئيد كه اين اسمهائي كه بعدها پيدا شده ، اين اسمهائي كه الان هست : شيخ ، ملا ، آخوند ، روحاني چيست ؟ مي گوئيم اينها اسمهائي استكه بعدها خود مردم انتخاب كرده اند . البته نمي خواهيم بگويم بدعت است چون اينها را كسي به قصد اينكه از اسلام است نمي گويد . اگر كسي واقعا خيال كند كه يكي از دستورهاي اسلام اينست كه به يك عالم ديني بايد گفت شيخ يا آخوند يا ملا ، اشتباه كرده است . آن جوري كه من فكر مي كنم تا قرن چهارم هجري و شايد اوائل قرن پنجم ، تا چهار قرن پس از پيدايش اسلام ما يك نفر عالم ديني نداريم كه يك اسم مخصوصي براي او گذاشته باشند ، مثلا كلمه[ ( شيخ ) ] به او اطلاق كرده باشند ، فقط از قرن چهارم و پنجم است كه مي بينيم در ميان علماء و فلاسفه و بزرگان كلمه [ ( شيخ ) ] بر اكابر علماء اطلاق مي شده است ، مثلا شيعه به شيخ طوسي گفت [ ( شيخ ) ] يعني بسيار عالم ، كثير العلم ، چون اين مرد واقعا بسيار عالم بود . فلاسفه و منطقيين به بوعلي سينا گفتند [ ( شيخ ) ] ، علماي ادب به عبدالقادر جرجاني گفتند [ ( شيخ ) ] ، شعرا به سعدي گفتند [ ( شيخ ) ] ، ديگر بعد شايع شد و به هر طلبه اي هم گفتند [ ( شيخ ) ] . لفظ آخوند و ملا تا آنجا كه من تفحص كرده ام تا ده قرن بعد از اسلام به احدي گفته نمي شده است ، در زمان صفويه بود كه اين القاب پيدا شد . حتي در معني اين الفاظ هم بحث است كه آخوند يعني چه ؟ گفته اند مخفف [ ( آقا خوانده ) ] است . [ ( ملا ) ] برخي گفته اند تحريف شده [ ( مولا ) ] است . من هنوز پيدا نكرده ام كه به يك عالمي قبل از دوره صفويه كلمه آخوند يا ملا اطلاق كرده باشند . لفظ [ ( روحاني ) ] كه خيلي جديد الولادش است ، معاصر است با خودمان ، يعني با نسل ما . شما در شصت هفتاد سال پيش يعني قبل از مشروطه يك جا پيدا نمي كنيد كه به علماي دين روحانيين گفته باشند . اين اقتباس از مسيحيت است . مسيحيها روي حساب اينكه در نظر آنها روح از تن ، آخرت از دنيا ، معني از ظاهر جدا است ، و عالم ديني بايد به اصطلاح تارك دنيا باشد به علماي خودشان مي گفتندروحانيون ، و بعد هم اين اصطلاح در ايران ما شايع شد . به هر حال اسلام جزء كارهايي كه نكرده است يكي اينست كه براي علماء دين اسم مخصوص انتخاب نكرده است ، همچنانكه لباس مخصوص هم انتخاب نكرده است ، يعني اسلام نگفته است آن عده كه علماي دين اند چون علماي دين اند بايد يك لباس مخصوص داشته باشند . البته مسلم است كه افرادي كه عمامه به سرشان مي گذارند يا ردا مي پوشند مجموعا با مقايسه با لباس ديگران كه امروز شايع است ، لباسشان به لباس پيغمبر اكرم نزديك تر است . اين اختصاص به علماء ندارد ، شما هم اگر به قصد اينكه چون پيغمبر اكرم عمامه به سر مي گذاشته است ، عمامه بگذاريد و قصد تأسي داشته باشيد ، شايد اجر و ثوابي داشته باشيد .

اگر كسي خيال كند كه اسلام براي علماي دين يك لباس بخصوصي وضع كرده و گفته است كه چون تو عالم ديني هستي بايد لباسي داشته باشي كه با غير عالم فرق بكند ، خير ما در دين يك چنين چيزي نداريم . ما در اخبار و احاديث ، باب لباس پوشيدن و كيفيت لباس پوشيدن ، آداب و مستحبات آن داريم اما هيچكدام اختصاص به علماء ندارد ، اگر يك لباس با كيفيت بالخصوصي مستحب باشد همينطوري كه براي عالم مستحب است براي غير عالم هم مستحب است ، و اگر مكروه باشد همان جوري كه براي علما مكروه است براي غير علماء هم مكروه است .

باز از جمله كارهايي كه اسلام درباره علماء دين نكرده است اينست كه در قانون خودش امتياز و استثناء براي عالم ديني قائل نشده است ، مثلا نگفته جاهلان چهار ركعت نماز بخوانند و علماء دو ركعت ، شما اگر ثروتمند شديد زكات بدهيد و علماء ندهند ، شما اگر مالي داشتيد كه خمس به آن تعلق مي گيرد خمس بدهيد و علماء ندهند ، در اديان ديگر بوده است ، مثلا در دين برهمائي و زردشتي ، برهمن و موبد از ماليات دادن معاف بوده اند ، ولي اسلام هيچ فرقي ميان عالم و غير عالم نه در مقررات عمومي و نه در مجازاتها قرار نداده است، نگفته است كه اگر فلان گناه را عالم بكند مجازات او از غير عالم كمتر است ، حتي در مجازات اخروي مجازات عالم را بيشتر نيز دانسته است ، ولي در دنيا فرقي ندارد . حق فهم و تفسير و تخصص منحصر به طبقه معيني نيست ، بلكه شرط آن را علم و صلاحيت فني دانسته است .

در بسياري از اديان ، شما تشريفاتي را مي بينيد براي مولود يا مرده يا ذبيحه يا معبد و يا عروسي كه اين تشريفات اختصاص به روحانيون دارد . فرضا آنكه بايد به گوش بچه نوزاد دعا بخواند منحصرا بايد مثع كاهن باشد ، روحاني باشد ، يا آنكه نامگذاري مي كند روحاني باشد، آنكه مثلا براي مرده دعا مي كند يا نماز ميت مي خواند روحاني باشد . اسلام مي گويد نماز ميت را هر كس مي تواند بخواند ، دعاي مستحبي را به گوش بچه هر كس مي تواند بخواند ، ذبح حيوانات همينطور . مثلا يهوديها مي گويند حتما خاخام بايد باشد تا اين مرغ يا حيوان ديگر را بكشد . اسلام هيچوقت براي افراد اين امتياز را قائل نشده است . اسلام البته براي ذبيحه شرايطي قائل شده است ، مثلا گفته رو به قبله باشد ، نام خدا بر آن جاري شود ، كشنده مسلمان باشد ( تازه اين را نيز گفته كه صرفا از اين جهت كه مسلمان باشد شرط نيست بلكه غير مسلمان چون اين دستورها را اجرا نمي كند [ نبايد ذبح كند ] و به عقيده برخي از فقها اگر غير مسلماني هم اين دستورات را اجرا كند مانعي ندارد ) اما نمي گويد كه فقط علماء دين حق دارند گوسفندها يا مرغها را ذبح كنند ، و اگر غير آنها ذبح بكنند قبول نيست و حرام است . چنين چيزي در اسلام نيست .

امامت جماعت

اگر امروزه درپاره اي از تشريفات به علماء مراجعه مي كنند ، از آن جهت است كه خود مردم مي خواهند ، چون به علماء اعتماد بيشتري دارند ، و الا اسلام نگفته است . مثلا امامت جماعت . آيا اسلام گفته است كه امام جماعت بايد از علماء باشد ؟ خير ، گفته است كه بايد عادل باشد ، ولي البته چون مردم از نظر عدالت به علماء بيشتر اعتماد دارند ، كم اتفاق مي افتد كه براي امامت جماعت ، غير عالمي را انتخاب بكنند . امام جماعت از نظر فضائل انساني : تقوا ، علم ، سيادت ، حتي احيانا از نظر صباحت منظر و زيبائي ، از نظر هر چيزي كه براي بشر خوبي شمرده مي شود ، هر چه فضائل بيشتري داشته باشد بهتر است ، ولي به هر حال اين يك وظيفه اختصاصي كه مربوط به علماء باشد نيست .

استخاره

يك چيزهائي هم هست كه بعد مردم آمده اند و براي علماء ساخته اند مثل استخاره كردن كه در اصل استخاره كردنش يك عده حرف دارند تا چه رسد به اينكه حتما استخاره را علماء بايد بكنند ، و اين چه مصيبتي هم هست : آدم در خانه نشسته است و مشغول مطالعه يا نوشتن است ، تلفن زنگ مي زند كه آقا خواهش مي كنم يك استخاره بفرمائيد . آن چيزي كه من خودم خيلي عصباني مي شوم اينست كه در كوچه يا خيابان دارم مي روم و عادت هم دارم كه تند راه مي روم و يك عادت بدي هم كه دارم اينست كه تسبيح در دست من است و با آن بازي مي كنم، چشمشان كه به تسبيح مي افتد به ياد استخاره مي افتند و يك دفعه آدم را ميخكوب مي كنند كه آقا يك استخاره بفرمائيد . اينها ديگر چيزهائي است كه خود ما مردم در آورده ايم . البته من خودم استخاره مي كنم و مخالف با آن نيستم ، ولي بهتر اينست كه هر كسي خودش استخاره كند . حتي بعضي مي گويند استخاره كسي براي كس ديگر درست نيست و هر كس خودش بايد استخاره كند ، نه اينكه علماء يكي از وظايفشان استخاره كردن است . ما اين را بايد بدانيم كه به هر حال اينها به اسلام مربوط نيست . يكي ديگر از آن چيزها مسئله ختم است. اين به علماء مربوط نيست به عنوان يك وظيفه اي كه عالم بايد انجام بدهد . اينها كارهاي غلطي است . ما اينها را بايد بدانيم و در مقابل ، بايد بدانيم كه اسلام وظايف مثبتي از عالم خواسته است . وظايفي هم ما در مقابل علماي دين داريم و آنها را فراموش كرده ايم . ما نمي دانيم كه يك عالم در مقابل اسلام چه وظايفي دارد . اگر بدانيم ، علماي حقيقي و واقعي را از غير آنها تميز مي دهيم . هم نمي دانيم خودمان در مقابل علماء چه وظايفي داريم . در مقابل آمده ايم و يك حرفها و مسائل ديگري را از خودمان وضع كرده ايم كه گاهي سر به جاهاي عجيب مي زند .

داستان ميرزاي قمي و خواندن شاهنامه

درباره ميرزاي قمي قضيه اي معروف است . اين مرد شاگرد وحيد بهبهاني آن مرد عالم فحل بزرگ كه عده زيادي از مجتهدين بزرگ شاگرد او بوده اند بوده است . ميرزاي قمي كه اهل شمال ايران بوده است پس از اينكه تحصيلات خود را در كربلا در محضر وحيد انجام مي دهدبر مي گردد به وطن خود و مردم همه مي گويند كه ميرزا ابوالقاسم برگشته است . ولي مردم دهاتي [ وظيفه او را ] هيچ تشخيص ندادند . بالاخره شب از او در يك جلسه اي دعوت مي كنند كه آقا حالا ملا شده است بيايد و وظيفه اش را انجام بدهد . وقتي مي آيد و آنجا مي نشيند ، يك شاهنامه مي آورند و جلوي او مي گذارند و مي گويند قدري شاهنامه براي ما بخوان . بيچاره چيزي كه به عمرش نخوانده است شاهنامه است . به هر حال شروع مي كند قدري يواش يواش خواندن . آنها سرها را تكان مي دهند و مي گويند كه اي افسوس ، حيف اين چند سال درس خواندن و پولهائي كه خرج كرديد ، برويد فلان ملا را بگوئيد بيايد . آن ملا مي آيد ، دامن رابالا مي زند و شمشير را به دست مي گيرد و يك شاهنامه اي درست مثل آن شاهنامه اي كه در قهوه خانه ها مي خواندند مي خواند ، و به او مي گويند شاهنامه خواندن اينست ، پس تو چه درسي خوانده اي ؟ ! در يكي از شهرستانهاي ايران كه يك سال به آنجا رفته بودم ، هنگامي كه مي خواستم از عرض يك خيابان عبور كنم همان وسط خيابان يك مردي جلوي مرا گرفت و از من پرسيد كه آقا غسل جنابت به تن تعلق مي گيرد يا به جان ؟ گفتم اين را من نمي فهمم كه [ غسل جنابت به تن تعلق مي گيرد يا به جان ] يعني چه . غسل جنابت يك نيت داردكه اين مربوط به روح است و بعد ترتيبي دارد كه بايد نخست سرو گردن و بعد طرف راست و بعد طرف چپ را شست [ و اين مربوط به بدن است ] . آن مرد سري تكان داد و گفت پس اين عمامه را براي چه به سرت هشته اي ؟

سؤالات قلندري

عده اي از مردم از علماء جوابگوئي مسائل قلندري را مي خواهند . اتفاقا عوام يهود هم مي رفتند و از پيغمبر اينگونه سؤالات را مي كردند ، مثلا مي گفتند بگو آن وقتي كه نه جزء روز است و نه جزء شب چه وقت است ؟بايد گفت بين الطلوعين . بعضي از مردم گاهي مي پرسند كه آن چيست كه در نماز اگر بگوئي نماز باطل مي شود و اگر هم نگوئي باطل مي شود ؟ مي گويند آن نيت است كه اگر [ در حال نماز ] بر زبان بياوري نماز باطل مي شودو اگر هم نيت نكني نماز باطل است . يادم هست در وقتي كه ما بچه بوديم يك كسي بود كه از اين مسائل قلندري خيلي بلد بود ، يك وقت يك مسأله اي طرح كرد كه احدي نتوانست جواب او را بدهد ، گفت آن كدام نماز است كه با صداي الاغ باطل مي شود ؟هيچ كس نتوانست جواب بدهد ، بالاخره خودش گفت : شما يك وقت در بيابان با الاغ مشغول رفتن هستيد و آب هم در بار الاغ داريد ، بعد اين الاغ را گم مي كنيد و هر چه مي گرديد او را پيدا نمي كنيد و از آب مأيوس مي شويد ، ناچار براي نماز تيمم مي كنيد و چون مشغول نماز مي شويد ص داي عرعر الاغ بلند مي شود ، در اينجا نماز شما باطل است ، بايد وضو بگيريد و نماز بخوانيد ، پس اين نمازي است كه با صداي الاغ باطل مي شود . اينها انحراف و گمراهي است . چقدر دين مقدس اسلام راجع به علماء ، پاك و منزه بحث كرده است . آن چيزي كه در درجه اول از عالم خواسته است تقوا است ( آن خطبه اي كه خواندم آنها را مي گويد ) صفا است ، معنويت است ، مبارزه با هواي نفس است : قد خلع سرابيل الشهوات ، جامه هاي شهوت را از تن خود كنده است .

اينها صفاتي است كه اميرالمؤمنين علي عليه السلام درباره عالم ديني ذكر مي كند ، درباره كسي كه صلاحيت دارد كه در آن بالاترين مقامات ديني قرار بگيرد همانطوري كه علي عليه السلام فرمود : قد نصب نفسه لله في ارفع الامور ، من اصدار كل وارد عليه و تصيير كل فرع الي اصله . همچو كسي حق دارد اظهار نظر كند . يك قرينه ديگر هم دارم كه اين خطبه راجع به عالم است . آن اينكه بعد در نقطه مقابل ، علماي سوء را ذكر مي فرمايد : و آخر قد تسمي عالما و ليس به ، يعني يك نفر ديگر هم هست كه فقط اسمش عالم است ، خودش خودش را عالم مي داندولي اسلام او را عالم نمي شناسد . آن كيست ؟ براي آن هم صفاتي ذكر مي فرمايد : كه ان شاء الله شايد در جلسه آينده براي شما بگويم .

در کتاب منتشر شده اين صفحه خالي بوده است.

صفات علماي جانشين انبياء غير مشروع

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين . . . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : و ما كان المؤمنون لينفروا كافة فلو لا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون (1) . در مسأله خاتميت ، بحث ما در آن قسمتي بود كه مربوط به عالم ديني مي شود ، در اينكه چه پايه از پايه هاي خاتميت و چه ركن از اركان آنست كه با علماء دين ارتباط پيدا مي كند . در جلسه گذشته بحث ما تشريح اين موضوع بود كه دين مقدس اسلام راجع به علماء دين چه نظري داده استو چه دستورها و وظايفي براي آنها و يا براي مردم نسبت به آنها وضع كرده است . اين دستور اسلامي هم ، يعني آنچه هم كه اسلام در اين خصوص تعيين كرده است عينا مثل تمام موضوعهاي ديگر آن بسيار جالب و منطقي و

1 سوره توبه ، آيه 122 -