دو وظيفه بزرگ علما - خاتمیت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاتمیت - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كلمات توجهي نداشته باشيم باز شايسته است . اين خطبه در واقع درباره شرائط عالم ديني است ، با اينكه ابتداي خطبه اينچنين نمي فهماند . و علت اينكه ديده نشده است اين خطبه را جزء اوصاف علماء ( البته علماء واقعي اسلامي ) ذكر كنندو بگويند اين خطبه جزء شرايطي است كه يك عالم ديني بايد داشته باشد اينست كه در ابتداي خطبه ، عنوانش اين مطلب نيست و جمله هاي اول هم نمي رساند . ولي اين اوصاف ، اوصاف يك عالم ديني اسلامي است ، يعني اسلام آن عالمي را بعنوان يك مرجع ديني مي شناسد كه داراي اين صفاتي باشد كه در اين خطبه بيان شده است . حالا ما به چه مناسبت آيه : ما كان المؤمنون . . . را كه معروف به آيه [ ( تفقه ) ] يا [ ( نفر ) ] است با اين خطبه كه درباره اوصاف يك عالم ديني است امشب عنوان كرديم ، با اينكه بحث ما درباره خاتميت است ؟تناسب آن را بايد عرض بكنم . ما در جلسات قبل اهميت اين مبحث را از جهات مختلف ذكر كرديم ، درباره آيه ا ي كه كلمه [ ( خاتم النبيين ) ] در آن هست بحث كرديم و بعد آن سؤال بسيار معروف عمومي را طرح كرديم راجع به اينكه چگونه است كه نبوت به يك نقطه معين كه رسيد خاتمه پيدا كرد ؟ چرا نبوت در طول اعصار و قرون ادامه پيدا نكرد ؟ راز تكرار انبياء در قرون گذشته چه بوده است ؟ انبيائي كه مي آمدند برخي از آنها كه چهار پنج تا هم بيشتر نبوده اند مشرع بوده اند ، قوانين جديد آورده اند و بعضي ديگر تابع شريعت سابقه بوده اند . با ختم رسالت بايد بپذيريم كه بعد از خاتم الانبياء ، ديگر نه فلسفه آمدن پيغمبران تابع وجود دارد و نه فلسفه آمدن پيغمبري كه شريعت را عوض كند و شريعت جديدي بجاي شريعت سابقه بگذارد . نمي خواهم امشب آن مسائل را تكرار بكنم ، همين مقدار فهرست وار اشاره مي كنم كه رابطه اش با بحث امشب ما روشن بشود .

دو وظيفه بزرگ علما

ما در آن مباحث جزء مطالب و مباحثي كه گفتيم اين بود كه يك تفاوت ميان عصر خاتم الانبياء به بعد و اعصار پيشين اين است كه در اعصار پيشين ، بشر دوره اي را طي مي كرد كه ما از نظر علمي نام آن را دوره قبل از بلوغ گذاشتيم . در آن ادوار راه احياء شرايع سابق منحصر بود به اينكه پيغمبراني كه از طريق وحي ، مطالب به آنها القاء شده است بيايند و مطالب را براي مردم روشن بكنند . علم و عالم آنقدر تكامل نيافته بود كه بتواند مواريث انبياء را حفظ كند و زنده نگه داردو لهذا هيچ كتاب آسماني غير از قرآن باقي نماند ، يگانه كتاب آسماني كه خودش محفوظ ماند قرآن است . شما غير از قرآن يك . كتاب آسماني پيدا نمي كنيد كه كسي بتواند از روي قطع و يقين نشان بدهد كه اين همان كتاب است كه آن پيغمبري كه صاحب اين كتاب است آورده است .

بشر قبلي درست حالت بچه مكتبي ها را داشته است كه جزوه الفبا را ضمن اينكه مي خواند پاره پاره مي كند و به دور مي ريزد . بشر بعد از آن دوره يعني در دوره خاتميت ، لااقل اين خصيصه را داشته كه كتاب آسماني را كه اصل و مرجع اصلي است حفظ كند، يك سلسله مواريث قطعي از سنن پيغمبر خودش را نيز حفظ كند كه ديگر احتياج به اينكه عده اي از طريق وحي بيايند و بگويند كه آقا شما يك همچو آيات و دستورات آسماني داشته ايد نباشد ، خود بشر از طريق علم و رشد عقلي اينها را نگاه داشته است ، ديگر لازم نيست كه يكي بيايد و بگويد كه بر پيغمبر شما يك سوره اي نازل شده است كه كيفيت آن اينست : بسم الله الرحمن الرحيم ، قل هو الله احد . . . . اينست كه پيغمبر اكرم فرمود : العلماء ورثة الانبياء ( 1 ) علما جانشينان پيغمبران هستند ، در چه قسمت ؟ در اينكه به آنها وحي مي شود ؟خير ، در اينكه حافظ و نگهدارنده مواريث انبياء هستند . اما يك وظيفه ديگر غير از وظيفه حفظ مواريث انبيا هست كه در اهميت كمتر نيست . آن وظيفه عبارت است از جزئيات را بر كليات منطبق كردن ، فروع را بر اصول تطبيق دادن و برگردانيدن كه نام آن [ ( اجتهاد ) ] است .

چه جمله خوبي دارد محمد اقبال پاكستاني . مي گويد : اجتهاد در اسلام نيروي محركه دين است . در اين خطبه اي كه خواندم اميرالمؤمنين جمله اي دارد كه بايد بگويم اين جمله ما فوق اينست كه ما براي آن قيمت تعيين بكنيم ، و روي اين جهات است كه من مي گويم اين صفات ، مخصوص مطلق مؤمنين و متقين نيست.

مي فرمايد : قد نصب نفسه لله سبحانه في ارفع الامور ، خودش را در آن بالاترين درجات قرار مي دهد كه ديگر جائي و مقامي در اسلام بالاتر از آن نيست . آن چه مقامي است ؟ من اصدار كل وارد عليه و تصيير كل فرع الي اصله (2). هر واردي را ( هر سؤالي كه بر او عرضه بشود ) جواب نداده رد نمي كند ، بلكه آن را در اين كارخانه روحي و فكري خود وارد مي كند و بعد حل كرده ، و حل شده آن را صادر مي كند و مي داند كه هر فرعي و شاخه اي را با كدام تنه و ريشه بايد متصل كرد ، هر جزئي را به كدام كل بايد برگردانيد . بنابراين بحث ما درباره اين مسأله است كه يكي از فروع مسأله خاتميت است ، مسأله[ ( وظايف و نقش عالم ديني در اسلام ) ] .

1 اصول كافي ، ج 1 ، ص 32 -

2 - نهج البلاغه ، خطبه 86 .

/ 69