اشتباه ماركسيسم - خاتمیت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاتمیت - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نباشد و هيچ چيز جاويد نماند ] . ما هم مي گوئيم بر تاريخ يك سلسله قوانين حتمي حكومت مي كند و اين قوانين را بايد شناخت ، اما از كجا ؟ اين آقايان گفته اند كه اين قوانين حتمي مانع است از اينكه يك چيزي در دنيا و يا در تاريخ بشريت جاويد بماند . اين ديگر از كجا پيدا شده است ؟ ! وقتي كه مي گوئيم [ ( جبر تاريخ ) ] بايد اول عوامل تاريخ را بشناسيم ، بدانيم عوامل تاريخ چيست ؟ اين جبر تاريخي كه آقايان مي گويند با آن قضا و قدري كه از قديم ماها مي گفتيم فرقش اين است كه قضا و قدر نظر دارد به عوامل ما فوق طبيعت ، جبر تاريخ نظر دارد به عوامل مادي و طبيعي . آنكه مي گويد [ ( قضا و قدر ) ] ، از نظر عوامل مافوق طبيعي تاريخ مي گويد ، و اينكه مي گويد [ ( جبر تاريخ ) ] ، به عوامل مادي تاريخ نظر دارد . ما منكر عوامل مادي تاريخ نيستيم .

ما قائل به ماوراء طبيعت هستيم و منكر طبيعت و عوامل آن نيستيم ، همه عواملي را كه ماديين مي پذيرند مي پذيريم با اين تفاوت كه عوامل طبيعي را يك روي وجود و هستي مي دانيم ، يك روي ديگر نيز براي هستي قائليم . فعلا از نظر طبيعت بحث مي كنيم . عوامل تاريخ چيست ؟ تاريخ را انسان به وجود مي آورد . عوامل تاريخ عبارت است از انسان و احتياجات و غرائز او . تاريخ را يك چيزي بيرون از وجود انسان بوجود نمي آورد . گرداننده تاريخ ، انسان است و احتياجات او . احتياجات انسان چيست ؟.

احتياجات انسان خيلي زياد است و نمي شود شمرد . انسان احتياجات اولي دارد و احتياجات ثانوي . احتياجات ثانوي الي غير النهاية است . بايد ديد احتياجات اولي چيست ، چون احتياجات ثانوي را انسان به خاطر احتياجات اولي مي خواهد . مثلا انسان به پول احتياج دارد ولي احتياج انسان به پول يك احتياج ثانوي است نه احتياج اولي . يعني چه ؟ يعني خود پول به تنهائي هيچ حاجتي از حاجات انسان را رفع نمي كند ، شكم انسان را سير نمي كند ، يك بيماري از بيماريهاي او را رفع نمي كند ، يعني اگر پول را روي محل بيماري بگذاريد هيچگونه اثري نمي بخشد ، آدم اگر گرسنه باشد و اسكناس بجود فايده اي ندارد ، اگر گرسنه باشد و در يك اطاق محصور باشد و در آنجا غذائي نباشد اما سكه هاي عالم همه آنجا باشد باز او از گرسنگي مي ميرد . انسان به لباس احتياج دارد . پول نمي تواند لباس باشد . انسان احتياج به همسر دارد . پول نمي تواند براي انسان همسر باشد . به خانه احتياج دارد . پول خانه نيست . انسان احتياج ثانوي به پول دارد . يعني در وقتي كه بشر زندگي اجتماعي داردو در آن زندگي ، هر فرد يا دسته اي متصدي يك كار و بر آوردن حاجتي است و مالكيت فردي بر اجتماع حكومت مي كند و احتياج به مبادله ميان افراد هست و هر فرد بايد مازاد بر احتياج خود را از توليد خود با ديگران مبادله كند و افراد احتياج دارند به مبادله و به قول شيخ الرئيس احتياج دارند به معارضه ، به عرضه داشتن متاعهاي خود در مبادله ، در اينجاستكه پول رابط مي شود ميان كالاهائي كه بايد مبادله شود . اينست كه بشر به پول احتياج پيدا مي كند ولي يك احتياج ثانوي ، يعني چون زندگي بشر اجتماعي است و در زندگي اجتماعي مبادله هست پس به پول احتياج است .

اگر انسان بخواهد برود در يك جنگل و انفرادي زندگي كند ديگر به پول احتياج ندارد . يا اگر زندگي ، اجتماعي باشد ولي احتياج به مبادله نباشد به اين صورت كه مثلا زندگي ، اشتراكي محض شد و مالكيت فردي به كلي از ميان رفت ، همه افراد بشر حكم يك خانواده را داشتند و دولت غذا و لباس براي همه تهيه كرد ، در اينجا هم احتياج به پول نيست . اكثر احتياجاتي كه بشر دارد احتياجات ثانوي است نه اولي . از نظر بحث فعلي ما عمده ، احتياجات اوليه است .

اشتباه ماركسيسم

اينهائي كه وقتي بحث از جبر تاريخ مي كنند مي گويند به حكم جبر تاريخ هيچ چيزي نبايد جاويد بماند خيال كرده اند كه احتياج اولي بشر منحصرا احتياج اقتصادي است ، ساير احتياجات همه احتياجات ثانوي است ، احتياجات معنوي بشر ، احتياج به علم و تقوا و دادگستري ، ثانوي است ، احتياج به زيبائي و اخلاق ثانوي است ، و بشر را يك حيواني فرض كرده اند كه فقط شكم دارد ، و همه چيز را ناشي از شكم مي دانند . بعد چون ديده اند عوامل اقتصادي زندگي بشر تغيير مي كند ، گفته اند چون اقتصاد تغيير مي كند پس همه چيز را در زندگي بشر تغيير مي دهد و هيچ چيز ثابتي در زندگي بشر وجود ندارد . و از اينجا گفته اند . لازمه جبر تاريخ اين است كه همه چيز عوض بشود . مي گويند جبر تاريخ ملازم با عوض كردن همه چيز و جاويد نبودن هيچ چيز است . چون ابزار توليد تغيير مي كند و اقتصاد زيربناي زندگي بشر است ، در اثر تغيير آن تمام قسمتهاي ديگر زندگي بشر كه روبنا است تغيير مي كند . مي گوئيم آقا علم چيست ؟ مي گويد علم يك شاخه اي از اقتصاد است و اصالت ندارد . مي گوئيم زيبايي چيست ؟ مي گويد يك فرعي بيش نيست ، شاخه ديگري از تنه اقتصاد است . همينطور اخلاق و دين را شاخه هاي ديگر اقتصاد مي داند . چون وضع اقتصادي بشر كه زير بناي همه چيز است جاويدان نيست پس هيچ چيز در جهان جاويدان نيست . اين حرف است كه اين فكر را در ميان افراد به وجود آورده است كه در مقابل هر چيزي زود به حربه جبر تاريخ دست مي زنند و مي گويند جبر تاريخ همه چيز را عوض مي كند . خير آقا ، جبر تاريخ درست است و همانطور كه جبر تاريخ ايجاب مي كند يك سلسله مسائل در زندگي بشر تغيير بكند ، خود همين جبر تاريخ ايجاب مي كند كه يك سلسله حقايق در زندگي بشر ثابت بماند . چرا ؟ چون احتياجات بشر دو جور است ، يك سلسله احتياجات ثابت و يك سلسله احتياجات متغير . احتياجات ثابت عاملي است براي ثابت ماندن يك سلسله حقايق در زندگي بشر ، احتياجات متغير عاملي است براي تغيير كردن .

پس اين موضوعي كه آن را بهانه كرده اند كه تا گفته مي شود دين يا فلان حقيقت ديگر جاويد است زود مي گويند اين با جبر تاريخ سازگار نيست ، صحيح نيست ، و جبر تاريخ را درك نكرده اند . اولا جبر را تفسير كن و بعد عوامل گرداننده تاريخ را به ما نشان بده كه چيست ؟و بعد نشان بده كه در ميان اين عوامل چه عوامل ثابت و چه عواملي متغير است . اگر معلوم شد كه عوامل گرداننده تاريخ بسيار است و در ميان آنها بسياري ثابت و لا يتغير است ، پس خود جبر تاريخ ايجاب مي كند كه بايد يك سلسله حقايق در زندگي بشر ثابت و لا يتغير بمانند .

نقش علماء در دين خاتم

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين . . . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم . و ما كان المؤمنون لينفروا كافة فلو لا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون (1) . قال اميرالمؤمنين عليه السلام : ان من احب عباد الله اليه عبدا اعانه الله علي نفسه . . . ( 2 ) اين خطبه را كه البته من قسمتي از آن را براي شما خواندم مخصوصا خواندم، چون در نظر دارم جمله هايي از اين خطبه را براي شما توضيح و تفسير كنم ، و به علاوه از آن خطب بسيار عالي و لطيف و نوراني اميرالمؤمنين است ، از آن جمله ها و كلماتي است كه اگر فرض كنيم كه فقط به عنوان تيمن و تبرك هم بخواهيم بخوانيم و به معني و تفسير اين

1 سوره توبه ، آيه 122 -

2 - نهج البلاغه ، خطبه 86 .

/ 69