خاتميت و جبر تاريخ - خاتمیت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاتمیت - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كافي است انسان اسم آن را ببرد و طرف در مقابل تسليم بشود . اين جمله را حتما مكرر شنيده ايد ، مي گويند : [ ( جبر تاريخ است ، جبر زمان است ) ] . يك حادثه اي كه پيش مي آيد ، وقتي افراد مي خواهند عذر تسليم شدن خودشان را در مقابل آن حادثه بيان كنندو اين حادثه را حتمي و اجتناب ناپذير و غير قابل مقاومت معرفي بكنند مي گويند جبر تاريخ است ، ديگر چه مي شود كرد ؟ ! كلمه [ ( جبر تاريخ ) ] در عصر ما با روحيه ها همان كاري را مي كند كه تا چندي پيش كلمه [ ( قضا و قدر ) ] و [ ( سرنوشت ) ] آن كار را مي كرد ،
يعني يك نفر وقتي كه مي خواست خودش را در برابر يك جرياني عاجز و ناتوان و دست بسته نشان بدهد و براي تسليم خودش دليل قاطعي ذكر بكند مي گفت : اي آقا ! قضاي الهي است ، تقدير است ، مگر در مقابل تقدير و سرنوشت مي توان كاري كرد ؟ !




  • در كف شير نر خونخواره اي
    رضا به داده بده و زجبين گره بگشاي
    گليم بخت كسي را كه بافتند سياه
    به آب زمزم و كوثر سفيد نتوان كرد



  • غير تسليم و رضا كو چاره اي
    كه بر من و تو در اختيار نگشادند
    به آب زمزم و كوثر سفيد نتوان كرد
    به آب زمزم و كوثر سفيد نتوان كرد



و امثال اينها كه در ادبيات ما زياد است . البته اين را عرض بكنم : هم كلمه [ ( قضا و قدر ) ] و هم كلمه [ ( جبر تاريخ ) ] ، هر دو كلمه يك مفهوم صحيح و درست دارد ، نه اينكه درست نيست ، قضا و قدر حرف صحيحي است ، سرنوشت حرف درستي است
، جبر تاريخ هم حرف درستي است ، اما نه به آن مفهومي كه معمولا افراد عادي از اين كلمات دارند . آن مفهومي كه افراد عادي از اين دو كلمه دارند مفهوم غلطي است . آن اشعار را هم كه خواندم نظرم نبود كه به آن گويندگان اعتراضي داشته باشم ، چون آنها كساني بوده اند كه مطالب را در يك سطح عاليتر درك مي كرده اند . روي
سخنم به افرادي است كه اين اشعار و جمله ها و كلمات را در زندگي به كار مي برند و يك مفهوم غلطي از آن دارند . فعلا راجع به قضا و قدر و سرنوشت نمي خواهم بحثي كرده باشم . در كتابي كه خودم تحت عنوان [ ( انسان و سرنوشت ) ] نوشته ام تا حدودي اين مطلب را بحث كرده ام .

خاتميت و جبر تاريخ

غرضم اين جهت است كه كلمه [ ( جبر تاريخ ) ] در ميان طبقه متجدد همان نقشي را به اصطلاح بازي مي كند كه كلمه قضا و قدر و سرنوشت در ميان عوام و قديمي ها . حالا ما مي خواهيم راجع به اين جبر تاريخ يك بحثي كرده باشيم .

چون اين مسأله جبر تاريخ به مفهومي كه متجددين ما به كار مي برند با مسأله خاتميت ارتباط دارد ، اول آن ارتباط را عرض مي كنم و بعد وارد جبر تاريخ مي شويم . و اما ارتباط آن از اين راه است كه اساسا خاتميت براساس جاويدان بودن دين است .

ما كه قائل به خاتميت هستيم ، عقيده ما اينست كه اولا هميشه خدا ديني در ميان مردم دارد . خود دين حقيقت جاويدي است و از ميان افراد بشر منسوخ نخواهد شد . ثانيا آن ديني كه براي هميشه بايد در اجتماع بشر باقي بماند و آن صلاحيت را دارد كه باقي بماند دين اسلام است و يگانه كتابي در دنيا كه اين صلاحيت را دارد كه براي هميشه در ميان افراد بشر زنده بماند ، نميرد و منسوخ نشود و هميشه تر و تازه باقي بماند قرآن است . انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون .




  • مصطفي را وعده داد الطاف حق
    گر بميري تو نميرد اين سبق



  • گر بميري تو نميرد اين سبق
    گر بميري تو نميرد اين سبق



پس بحث خاتميت بحث جاويد بودن دين اسلام است . تا صحبت جاويد بودن يك چيزي به ميان بيايد ، آن هم چيزي كه مربوط به زندگي و تاريخ بشر است ، يك عده اي مي گويند كه مگر ممكن است با جبر تاريخ ،
يك چيزي در زندگي و تاريخ بشر جاويد بماند ؟ ! جاويد ماندن خلاف جبر تاريخ است . حالا ما مي خواهيم اين جبر تاريخ را تفسير بكنيم و توضيح بدهيم و ببينيم كه آيا معني درستي دارد يا خير ؟ و چنانچه معني درستي داردآيا لازمه اش آن است كه هيچ چيزي در تاريخ بشر جاويد نماند يا خير ؟ جبر تاريخ دو كلمه است : جبر تاريخ . كلمه [ ( جبر ) ] يعني حتميت . جبر در مفهوم فلسفي غير از مفهوم عرفي است كه معنايش اكراه است . خود كلمه [ ( جبر ) ] يعني حتميت ، اجتناب ناپذيري ، و به تعبير ديگر يعني ضرورت ، و در اصطلاح فلاسفه خود ما يعني وجوب . اگر مي گويند يك چيزي جبري است ، يعني حتمي است ، خلافش ناممكن است . مثلا در مسائل رياضي اگر گفتند جبرا 25 = 5 x 5 معنايش اين نيست كه اين تساوي با زور و قوه جابره و جائره اي برقرار شده است ،
معنايش اين است كه عقلا خلاف آن محال است . جبر تاريخ يعني چه ؟ يعني عوامل تاريخي ، عواملي كه در تاريخ زندگي اجتماعي بشر مؤثر هستند ، تأثيرات جبري دارند . [ ( تأثيرات جبري دارند ) ] يعني چه ؟ يعني اثرات و اثر بخشيدنهاي اين عوامل حتمي و غير قابل تخلف است .

اين معني كلمه [ ( جبر تاريخ ) ] . حالا مي خواهيم ببينيم كه آيااين مطلب درست است و ما بايد قبول بكنيم ؟ آيا در قرآن چيزي آمده است كه جبر تاريخ را نفي يااثبات كرده باشد يا نه ؟ از نظر فلسفي چطور ؟ [ ( جبر ) ] به مفهوم فلسفي دو قسم است
، يكي جبر در طبيعت است به اصطلاح ، در خلقت است ، و يكي جبر در تاريخ . جبر در خلقت و طبيعت معنايش اينست كه اين دنيائي كه ما در آن هستيم ، اين خلقت و آفرينش يك سلسله قوانين قطعي و ضروري و حتمي و غير قابل تخلف دارد ، هرج و
مرج نيست ، حسابهاي منظمي بر عالم حكومت مي كند . در اين موضوع فرقي نمي كند كه ما مادي باشيم يا الهي . در صورت اول مي گوئيم اين قوانين قائم به ذات است ، و اگر الهي باشيم مي گوئيم مشيت الهي چنين اقتضا كرده است .

مثلا اينكه اگر نطفه اي در رحم قرار بگيرد ، در شرايط خاصي : رحم سالمي باشد ، رحم قادر باشد كه تخمك را توليد بكند ، و نطفه ، نطفه سالمي باشد ، هسته وجود يك فرزند لزوما تشكيل مي شود و بعد هم مراحل خاصي را طي مي كند
كه به تعبير قرآن مرحله علقه ، مضغه ، استخوانها ، گوشت ، و بعد مرحله پيدا شدن حيات و روح است ، بعد هم بچه به دنيا مي آيد به صورت يك طفل ، و بعد رشد مي كند و بزرگ مي شود و به صورت يك جوان ، و بعد كم كم دوره كهولت را طي مي كند
، و بعد دوره شيخوخت و بالاخره منتهي به مرگ مي شود ، اين يك حساب و يك قانوني است در اين جهان . عكس آن در جهان ديده نمي شود . ما نمي بينيم كه يك فردي ابتدا كه در جهان پيدا مي شود به صورت يك پير مرد باشد و سپس به شكل يك عاقله مرد و بعد يك جوان و كم كم به صورت كودك و بعد نوزاد و سپس به صورت جنين و بعد به شكل نطفه در بيايد.

هميشه حساب اين است . قرآن كريم مي فرمايد : الله الذي خلقكم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوش ثم جعل من بعد قوش ضعفا و شيبة ( 1 ) . خدا اين جور قرار داده است كه شما را از ناتواني بيافريند ، ابتداي خلقت شما از ناتواني باشد ، يعني هستي شما از ضعف و نقص شروع بشود ، بعد منتهي به قوت و نيرو بشود و بعد دو مرتبه اين قوتها و نيروها كاسته بشود و دوران پيري و

1 - سوره روم ، آيه 54 .

/ 69