داستان اعمش و ابوحنيفه
حكايت معروفي است ، مي گويند : سليمان اعمش كه يكي از محدثين اهل تسنن است ، يك وقت مسأله اي را از يكي از فقهاء زمان خويش پرسيد . او جواب داد . از او پرسيد به چه دليل تو اين جواب را مي دهي و از كجا مي داني كه پاسخ مسأله چنين است ؟گفت به خاطر روايتي كه تو خودت نقل كرده اي از پيغمبر اكرم . از آن روايت اين مسأله نتيجه مي شود . وقتي استدلال كرد ، اعمش ديد درست مي گويد . باز اعمش يك مسأله ديگري از او پرسيد و او جواب داد . گفت اين را ديگر به چه دليل مي گوئي ؟ گفت به دليل روايت ديگري كه باز خود تو از پيغمبر اكرم روايت كردي ، از آن هم اين مطلب استنباط مي شود . اعمش وقتي فكر كرد و به استدلال او گوش كرد ديد اين را هم درست مي گويد.بعد اين جمله را گفت : انتم الاطباء و نحن الصيادله ( 1 ) . گفت : مثل ما محدثين و شما اهل نظر مثل دوا فروش است با طبيب ، ما فقط مي توانيم داروها را تهيه كنيم و در اختيار شما بگذاريم اما طبابت و تشخيص اينكه اين دوا براي چه بيماري مفيد استو به چه مريضي بايد نسخه كرد كار شما است و من اعتراف مي كنم كه خودم كه ناقل اين احاديث هستم مثل تو نمي توانم معني و مفهوم اين احاديث را بفهمم و به موارد خودش تطبيق دهم ولي حالا كه تو توضيح مي دهي خوب مي فهمم . به هر حال وعده داديم كه امشب كه آخرين شبي استكه ما درباره اين موضوع بحث مي كنيم و اين بحث را ختم مي نمائيم ، درباره اين جهت صحبت بكنيم كه جريان تاريخي چه نشان مي دهد ؟ اين قرآن چهارده قرن است كه در دست دانشمندان ، علماء ، محققين از هر علم و فني بوده استو روي آن مطالعه و فكر و تدبر مي كرده اند چون خودش مردم را به تدبر دعوت كرده است : افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها ( 2 ) . ملامت كرده است كساني كه در اين كتاب تدبر نكنند : كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته و ليتذكروا اولوا الالباب ( 3 ) .1 - عيون اخبار الرضا ، چاپ سنگي ص 239 .2 - سوره محمد ، آيه 24 .3 - سوره ص ، آيه 29 .