در دو هزار سال پيش و دو هزار و پانصد سال پيش بشر آنقدر احساس نمي كرد كه در طبيعت شناسي جاهل است كه امروز با اينهمه پيشرفت علوم احساس مي كند . حكما و فلاسفه دو هزار و پانصد سال پيش با جزم و قاطعيت بيشتري درباره موجودات و حقايق موجودات اين عالم اظهار نظر مي كردند .
دانشمندان امروز خيلي بيشتر از دانشمند چند هزار سال پيش ، خودش را در مقابل طبيعت ، جاهل و نادان مي داند . قبلا نقل كردم كه اينشتين در مقدمه كتاب [ ( خلاصه فلسفه نسبيت ) ] مي گويد : [ ( شايد بتوان گفت كه بشر بعد از تلاشهاي چند هزار ساله ، الفباي قرائت كتاب طبيعت را كشف كرده است ، تازه فهميده است كه اين كتاب با چه الفبائي نوشته شده است ) ] . بچه اي كه تازه الفبا را آموخته استچقدر كتاب خوانده است ؟ او كه هنوز چيزي نمي داند و نمي فهمد كه در كتاب چه مطلب و موضوعي هست ، تازه الفبا را ياد گرفته كه بعدها سوادش را پيدا كند و كتابخوان بشود . بله چيزي كه مخلوق خدا است تعجبي نداردكه بشر در قرائت آن تا اين مقدار ناتوان باشد . نمي گويم هيچگاه نمي تواند هيچ چيز از آن را بخواند ، ولي تدريجا قسمتي از آن را خواهد خواند . كتاب آسماني قرآن كه معجزه علمي خاتم الانبياء است اين تفاوت را با همه كتابهاي آسماني داردكه ضمنا اعجاز آورنده خودش است ، به اين معني كه هر پيغمبري كه آمده است اعجازش كتاب آسمانيش نبوده است ، معجزه اش يك چيز بوده است و كتاب آسمانيش چيز ديگر . تنها خاتم الانبياء بوده كه كتاب آسمانيش در عين اينكه كتاب آسماني او است معجزه او هم هست .
راز آن هم آشكار است : چون دين او بايد باقي بماند معجزه او هم بايد باقي بماند . اينكه سنگريزه اي تسبيح كرد ، عصائي تبديل به اژدهايي شد ، سنگ بزرگي تبديل به حيوان بزرگي شد ، موضوعاتي است كه فقط آنهايي كه در آن زمان و مكان حاضرند مي بينند و بعدها به صورت يك نقل تاريخي در مي آيد ، آيا كي باور بكند و كي باور نكند ؟ ولي يك معجزه علمي براي هميشه مي تواند باقي بماند .
قرآن را قرن به قرن بهتر تفسير كرده اند
يك فكري ممكن است در ميان ما وجود داشته باشد و آن اينست كه قرآن و حديث پيغمبر را گذشتگان بهتر فهميده اند . من نمي خواهم بگويم هر كس كه امروز مي آيد از هر كه در گذشته بوده است بهتر مي فهمد . مجموعا اگر بشريت را در حكم يك واحد در نظر بگيريم ، تاريخ قرآن نشان مي دهدكه هر قرني كه بر قرآن و اسلام گذشته است ، قرن بعدي كه آمده است آن را بهتر از قرن قبلي فهميده اند ، همان طوري كه طبيعت را هم هر چه كه بشر جلوتر آمده است از بشر پيش از خود بهتر فهميده است . آيا اين پيش بيني در خود قرآن كريم هست يا خير ؟ اينجا دو مطلب است . يكي اينكه آيا اين مطلب در صدر اسلام وجود داشته است كه آيندگان از شماها بهتر خواهند فهميد يا نه ؟ مطلب دوم اينكه چه مطالبي هست كه ما مي توانيم نشان بدهيم و بگوئيم كه در قرنهاي گذشته اين مطالب را نمي توانستند حل بكنند ولي در قرنهاي بعدي بهتر فهميده اند . پس ما عجالتا در اين موضوع دو مطلب داريم . اما مطلب اول : در هفته گذشته حديثي كه نسبتا مفصل بود از رسول اكرم درباره قرآن كريم براي شما خواندم ، و احاديث ديگري نيز در اين زمينه هست و به طور كلي ما يك سلسله اخبار و احاديث داريم به اين مضمون كه قرآن ظهري دارد و بطني ، و بطن او هم بطني تا هفت بطن . در برخي از اخبار دارد : ظاهر و باطن و در بعضي ديگر : ظهر و بطن . ظاهري كه همه مردم درك مي كنند و باطني كه فقط برخي به آن مي رسند ، آن باطنش هم باطني دارد ، يعني كساني كه به آن باطن مي رسند برخي در آن مرحله مي مانند و برخي جلوتر مي روند، و آن باطن هم باطني دارد تا هفت باطن . پيغمبر اكرم فرمود : قرآن نازل شده است بر هفت حرف ( 1 ) . چقدر مفسرين در اين باره بحث كرده اند كه منظور از اين هفت حرف چيست . محققين گفته اند كه اين هفت حرف با آنجائي كه [ مي گويد قرآن ] هفت بطن و هفت باطن دارد يك مقصود بيشتر نيست . يادم هست در درس اصول مرحوم آية الله بروجردي ، سال اولي كه ايشان به قم مشرف شده بودند بحث كشيده شده بودبه اين مطلب كه آيا استعمال يك لفظ در اكثر از معني واحد جايز هست يا خير ؟ مقصود اين است كه اگر ما يك لفظ داشته باشيم كه چند معني مباين و مغاير داشته باشد ، مثل لفظ شير در فارسي ، آيا ممكن است اين لفظ در آن واحد در بيش از يك معني استعمال بشود يا نه ؟آنهائي كه مدعي هستند كه يك لفظ را در آن واحد مي شود در چند معني به كار برد از جمله استدلال كرده اند به همين حديث كه پيغمبر اكرم فرمود قرآن بر هفت حرف نازل شده است . آنها ادعا كرده اند كه مقصود پيغمبر اينستكه در قرآن يك لفظ در آن واحد در چند معني مختلف استعمال شده است . البته اين سخني است كه مورد قبول علماء نيست . مرحوم آية الله بروجردي از همين جا ، از درس وارد موعظه شدند كه هم درس را تكميل كردند و هم ضمنا موعظه كردند . گفتند اگر چه ما
1 - انزل القرآن علي سبعة احرف .