مي گويد در هيچ موضوع و مسأله اي اساس قضاوت شما نبايد ظن و گمان و پندار باشد . ريشه خرافات را از همين جا مي كند . هر مطلبي را كه به آن يقين كرديد و از نظر علمي براي شما ثابت و مسلم و قطعي بود بپذيريد ، و هر چيزي كه پاي حدس و خيال و گمان و شايد در آن بود ، روي آن اساسا تكيه نكنيد . از اصول اسلام اين است كه ميدان زندگي و كار را ميدان عمل و عبادت قرار داده است ، عمل براي انسان عبادت است و بيكاري براي انسان گناه است، بيكارگي و تنبلي گناه است ، كل بر غير بودن گناه است . اينها حقايقي است براي بشر كه تا ابدالاباد هم قابل نسخ شدن و اينكه قانون ديگري بيايد و جانشين آن بشود نيست . و همچنين دستور تعاون ، اجتماع و امثال اينها را مي دهد ، كه خيال مي كنم ضرورت ندارد اين چيزها را توسعه و توضيح بدهيم ، ما بايد مثالهائي ذكر كنيم كه احيانا اين مثالها براي مردم ايجاد شبهه مي كند .
مسئله ازدياد نفوس
يكي از موضوعاتي كه در اروپا سر و صدا راه انداخته است و به همين جهت گفته اند دين به طور مطلق ( نمي گويند كليسا ) پايبند زندگي است و با مقتضيات و شرايط زمان تطبيق نمي كند ، مسأله ازدياد نفوس است . اين مسأله يكي دو قرن است كه براي بشر مطرح است . ازدياد نفوس از يك حد معيني را براي بشريت خطر مي شمارند . حساب كرده اند كه اگر جمعيت بشر روي زمين به فلان مقدار برسد قحطي اجباري در ميان افراد بشر پيدا خواهد شد و افراد بشر خودشان يكديگر را خواهند خورد . البته اين مسأله به شكل ديگري در ميان قدما هم مطرح بوده است . قدماي فلاسفه كه روي مسأله خير و شر بحث مي كرده اند ، مرگ را جزء خيرات بشر حساب مي كردند و مي گفتند كه مرگ در عين اينكه براي فرد شر است براي نوع بشر خير است ، زيرا اگر هيچكدام از افراد روي زمين نميرد ، آيا افراد بشر تناسل بكنند يا نكنند ؟ اگر تناسل نكنند جلوي به وجود آمدن آيندگان را گرفته اند و اگر تناسل بكنند و كسي نميرد پس از چند قرن كار به جائي مي رسد كه اگر افراد بشر بخواهند در روي زمين بايستند جا براي همه نيست تا چه رسد به اينكه بخواهند از زمين استفاده هاي ديگر بكنند . پس بايد نسلهاي پيشين بميرند تا زمينه براي بقاء و زندگي افراد ديگر باقي باشد و هستي از اين طرف كشش پيدا كند . آنها روي يك حساب مي گفتند و علماي اقتصاد روي حساب ديگري گفتند . در كشورهاي اروپائي عقيده بر اين است كه همين جمعيتي كه الان دارند حد نصاب جمعيتشان است . اگر چه مي گويند از صد سال پيش تا به حال برخي از كشورهاي اروپائي جمعيتشان سه برابر شده است ، ولي در اين بيست سي سال اخير جمعيت را به يك حد نگه داشته اند.
اين نگاه داشتن جمعيت به يك حد ، امكان ندارد مگر اينكه جلوي مواليد را بگيرند ، زيرا علم طب پيشرفت كرده است و مرگ و ميرهائي كه به وسيله بسياري از امراض گريبانگير بشر مي شد و از نفوس بشر مي كاست امروز وجود ندارد و اگر علم طب فعاليت خود را داشته باشدو افراد بشر هم به توالد و تناسل خود ادامه دهند و هر خانواده اي هفت تا و هشت تا و ده تا فرزند بياورند و به همين نسبت [ جمعيت ] بالا برود وضع عجيب خواهد شد . لهذا پيشنهاد مي كنند كه جلوي مواليد گرفته بشود و اجبارا بسياري از خانواده ها مكلف باشندكه از دو يا سه فرزند بيشتر توليد نكنند . اين يك مسأله جديدي است . اين مسأله فقط در عصر ما مطرح است و در گذشته مطرح نبود ، چون اولا درسابق به آن پي نبرده بودند ، و ثانيا در سابق ازدياد مواليد خطري نداشت ، مرگ و ميرهاي طبيعي خود به خود جمعيت را كم مي كرد ، ولي حالا اينطور نيست . اينجا كليسا پاي خود را در ميان نهاده است و مي گويد دخالت كردن افراد بشر در اين كار دخالت كردن در كار خدا است ، مرگ و مير و زاد و ولد كار خداست و كسي حق ندارد در كار خدا مداخله بكند ، كسي حق ندارد مثلا با قرصهاي ضد آبستني جلوي توليد نسل را بگيرد . با هر وسيله اي كه جلوي توليد نسل را بخواهند بگيرند كليسا مخالفت مي كند و اين را يك گناه بزرگ مي داند . اينجاست كه مي گويند تضاد بين دستور ديني از يك طرف ، و ضرورت زندگي اجتماعي بشر از طرف ديگر پيدا مي شود، و اينجا است كه گاهي دليل مي آورند كه هر قانوني و لو قانون آسماني بنابر مقتضيات زمان بايد تغيير كند ، و گاهي آن را به عنوان جنگ ميان دين و علم مطرح مي كنند . ولي از نظر ما مسلمانها اين مسأله اساسا مطرح نيست ، يعني اسلام اساسا چنين دستوري ندارد و پايه اين فكر از نظر اسلام غلط است . كار خدا است يعني چه ؟ البته همه چيز در دنيا كار خدا است و ما هم بنده خدا هستيم . مگر گياهها كه از زمين مي رويند به اذن و اجازه خدا نمي رويند ؟ مگر شما كه فرضا كشاورز هستيد و امسال اين قسمت زمين را كشت و كار مي كنيد و سال ديگر قسمت ديگر را ، امسال گندم و سال ديگر جو مي كاريد و سال بعد چغندر ، در كار خدا مداخله كرده ايد كه مثلا امسال اين زمين و سال بعد آن زمين را مي كاريد و يا در نوع بذر به دلخواه خودتان رفتار مي كنيد ؟ كار خدا اينست كه جهاني به اين عظمت آفريده است و آن را با قوانين محكم و لا يزال خود به گردش آورده است .
محال است كه بشر بتواند در كار خدا مداخله كند ، يعني آفريننده و گرداننده جهان بشود . بشر و فكر و اراده و نبوغ و ابتكار بشر همه جزئي از جهان و نظام الهي است . هر كاري كه بشر مي كند در حقيقت قضا و قدر الهي را اجرا مي كند . جهان و قوانين جهان ، همه متساويا مخلوق خدا است ، ما هم بنده خدا هستيم ، ما و اراده ما و قدرت ما و نيروي ما و همه چيز ما را خدا خلق كرده است ،
دست ما هم دست خدا است . در كار خدا مداخله كردن معني ندارد ، يعني كاري كه بر خلاف قضا و قدر الهي و بر خلاف علم ازلي الهي باشد در دنيا واقع نمي شود . اين از نظر اصولي . اما از نظر فقهي . فقها مي گويند كه اگر نطفه در رحم منعقد شد لغزانيدنش اشكال دارد ،
اما مادامي كه هنوز منعقد نشده است و هنوز جنين انساني به وجود نيامده است ، اشكالي ندارد . جنين انساني آنوقت به وجود مي آيد كه اسپرم مرد و او ول زن ( تخمك ) با يكديگر تركيب بشوند . اول باري كه واحد انسان به وجود مي آيد آن وقت است . اما قبل از اينكه اين دو باهم جفت شوند ، هسته اول انسان پيدا نشده است . نطفه مرد به تنهائي يا نطفه زن به تنهائي هيچكدام بذر انسان نيست . مادام كه بذر انسان را به وجود نياورده اند اختيار با آنها است كه جلوي آبستني را بگيرند يا نگيرند ، زيرا انسان كشي محسوب نمي شود . مانند يك مدرسه كه تا قبل از نام نويسي مي تواند بگويد جا نداريم ولي پس از نامنويسي ديگر حق اخراج ندارد . مسأله ازدياد نفوس در جهان امروز يك مسئله جديد است كه جهان با آن روبرو است . نمي خواهم بگويم كه موضوع ازدياد نفوس و لزوم جلوگيري در همه كشورها صادق است . برخي كشورها دچار كمبود نفوس هستند . تبليغاتي كه در اين زمينه ها مي شود غالبا ريشه استعماري دارد . اروپائيها به حد نصاب جمعيتشان رسيده اند و چون از منابع و منافع كشورهاي آسيائي و آفريقائي بهره مي برند طرفدار تقليل نفوس در آسيا و افريقا هستند تا بهتر بتوانند بهره كشي كنند . آنها از اينكه جمعيت كشورهاي آسيائي و آفريقائي به حد نصاب برسد ، و از اينكه نعمتهاي آنها نصيب خودشان نشود وحشت دارند . جرايد و مجلات خيلي عليه ازدياد نفوس تبليغ مي كنند ولي اين را توجه داشته باشيد كه مسأله ازدياد نفوس كه اسمش را مي گذارند [ ( بمب جمعيت ) ] و آنقدر هم گفته اند كه يك حس تنفر از بچه در اين مردم ايجاد كرده اند ، در كشورهاي ما صادق نيست ، يعني كشورهاي اسلامي هنوز به حد نصاب جمعيت نرسيده است . اين يك نيرنگ استعماري است كه غربيان به كار مي برند . آنها خودشان از نظر سرزمين خودشان عدد جمعيتشان كافي است ،
ولي به وسيله ايادي خود در ميان ما تبليغ مي كنند ، و خيلي وحشت دارند از اينكه كشورهاي اسلامي عددشان بالا برود ، براي اينكه آنوقت نعمتهاي خودشان را خودشان خواهند خورد . و الا كشورهائي از قبيل ايران و تركيه و افغانستان و عراق هر يك استعداد دارد كه چندين برابر و شايد تا ده برابر جمعيت خودش را نان بدهد . راجع به كشور عراق كه بيش از پنج شش ميليون جمعيت ندارد ، من در كتابي خواندم كه اين كشور استعداد دارد كه هفتاد ميليون نفر را نان بدهد . براي كشور عراق هنوز خيلي زود است كه بگويند جمعيت ما زياد است و بايد كنترل نفوس و مواليد بشود .
بلي ، كنترل مواليد عراق به درد اروپائي مي خورد . نعمتهاي عراق وقتي نعمت خورش كم باشد و اين نعمتها استخراج بشود ، البته به شكم اروپائي مي رود . ايران خود ما هم چنين است . درباره ايران اينطور مي گويند كه استعداد شصت ميليون جمعيت را دارد كه نان بدهد در صورتي كه اكنون حداكثر 25 ميليون نفر است . مطلب ديگري كه راجع به ازدياد نفوس هست ، اينست كه از نظر صلاح بشريت مطلب چيست ؟ اين يك ضرورتي هست ولي هزاران عوارض هم براي بشر دارد . آلكسيس كارل در كتاب [ ( انسان موجود ناشناخته ) ] عوارض اين كار را ذكر كرده و مي گويد : مسأله كنترل مواليد با وضعي كه امروز دارد ، بشريت را ساقط خواهد كرد . اين مرد دانشمند بيان عجيبي دارد . و مي گويد : اين موضوع ، نسل بشر را به كلي از بين مي برد زيرا در گذشته مواليد آزاد بود ، و به همين جهت مواليد زيادي متولد مي شد ، امكانات علمي و مالي اجازه نمي داد همه آنها باقي بمانند ، خواه ناخواه بيشتر اين بچه ها مي مردند و كمتر آنها باقي مي ماند ، همان چيزي كه شما مي گوئيد . و اگر خوب فكر كنيد مي بينيد كه روي قانون تنازع بقاء و انتخاب اصلح ، زبده ها باقي مي ماندند و ضعيفها و ناتوانها و آنها كه قدرت زندگي نداشتند از بين مي رفتند، و سر اينكه افراد دهاتي قوي هستند يكي همين است كه انتخاب اصلح صورت گرفته و غربال شده اند . دهاتي بيچاره كه دوا و دكتر و بيمارستان ندارد ، خودش ، طبيعتش فقط ، به جنگ مرض مي رود ، در ميان صدتا بچه هشتادتا را مرض مي بردولي در بيست تاي ديگر طبيعتهاي عجيب گردن كلفتي هست . آنها كه باقي مانده اند خيلي زبده هستند كه باقي مانده اند . اما علم طب مي آيد جلوي بيماريها را مي گيرد ، احيانا يك بچه ، ضعيف و ناتوان به دنيا مي آيدكه در گذشته اين نوع بچه ها مردني و رفتني بودند ، و گاهي يك بچه 7 / 5 ماهه از مادر متولد مي شود ، فورا او را مي برند در يك دستگاههاي مخصوصي نگه مي دارند و از مردن نجاتش مي دهند و كم كم با يك داروها و غذاهاي مخصوصي نگهش مي دارند . او مي ماند و بزرگ مي شود و به مدرسه هم مي رود ولي يك آدمي است كه او را به زوردوا نگه داشته اند ، و پدر و مادر چون نمي خواهند فرزند زياد داشته باشند از فرزند ديگر جلوگيري مي كنند . نتيجه كلي اين مي شود كه نسل بعدي يك نسل ناتوان است كه باقي مانده است . حالا آن نسلي كه از اين شخص به وجود مي آيد ديگر چه خواهد بود .
اسلام با هوسها مبارزه كرده نه با مقتضيات ضروري زمان
غرضم اين جهت است كه اسلام هرگز جلوي راه بشر يك چيزي نگذاشته است كه با مقتضيات ضروري كه در زمان پيش مي آيد بجنگد ، يعني با ضرورتهاي اجتماعي و اقتصادي بشر بجنگد . غالبا افراد مردم به موازات ضرورتهاي اجتماعي يك هوسهائي را هم ابتكار مي كنند و بعد خيال مي كنند كه اين هوسها هم جزء مقتضيات زمان است . اسلام با آن هوسها مبارزه كرده است و آنها خيال مي كنند كه اگر با اسلام باقي بمانند با زمان جلو نرفته اند . مثلا زمان جلو رفت ، وسيله تحرير و نوشتن را عوض كرد . سابق قلمي بود و قلمدان و هر كس مي خواست سطري بنويسد بايد با همان وسائل بنويسد، اما حالا كم كم ماشين تحرير و چاپ آمده است . يك كتاب را وقتي مي خواستند در صد نسخه منتشر كنند جانشان به لب مي رسيد اما حالا با وسائل جديد پنجاه هزار نسخه را در ظرف چند ساعت چاپ مي كنند . اينجا زمان پيش رفته استو اگر كسي بخواهد با اين پيشرفت زمان مبارزه بكند مغلوب مي شود ، مثلا بگويد من مي خواهم آثارم را با همان وسائل قديم و به صورت خطي منتشر كنم ، خودم با قلمدان بنويسم و چند نسخه هم پول بدهم تا ديگران بنويسند . آنوقت بايد مطمئن باشيد كه دشمن شما و حريف شما فرسنگها از شما جلو افتاده است . اين يك حرف حسابي است . اما در حيني كه چاپ كه يك ضرورت اجتماعي است در ميان بشر پيدا شد يك چيز ديگر هم پيدا شد ، گروهي هواپرست و نادان از همين وسيله صنعتي سوء استفاده مي كنند و انواع عكسهاي فاسد كننده اخلاق و مقالات گمراه كننده و ويران كننده منتشر مي سازند . آيا اين چيزها را كه مستقيما مولود هوا و هوس است بايد به حساب علم و پيشرفت و مقتضيات ضروري زمان بگذاريم و در برابر آنها تسليم شويم ؟ ! به موازات پيشرفتهاي علمي و فني ، به ابتكار يك عده هوسران يك سلسله عادات پليد و مخرب جسم و جان ، و دشمن كار و فعاليت و تقوا و عفاف و آرامش هم به وجود مي آيد از قبيل بلند كردن ناخن بسان پلنگ در ميان خانمها و يا پوشيدن ميني ژوپ و ميكروژوپ در خيابانها و محافل عمومي و محيطهاي كار و فعاليت . عادت شده روي ناخنها را لاك بزنند يا كله ها را گنبدي بكنند . اينجا يك كسي مي آيد و مي گويد كه اگر قرار باشد من روي ناخنهاي خودم را لاك بزنم تكليف وضوي من چه مي شود ؟ و چون اقتضاي زمان اينست كه روي ناخن من يك ميليمتر لاك باشد و اسلام مي گويدروي بدن بدون حائل بايد وضو گرفت پس اسلام با مقتضيات زمان مخالف است . اسلام مي گويد روي سر بايد مسح كرد و روي موهائي كه از پشت سر جمع كرده اي و روي سر آورده اي و يا مثلا موهاي اضافي كه خريده اي نمي توان مسح كرد ، پس اسلام با مقتضيات زمان مخالف است . امروز مد شده است كه مثلا مردها با زنهاي اجنبي برقصند و اسلام با آن مخالف است ، پس اسلام با مقتضيات زمان مخالف است . پاسخ اين است كه تو ميان پيشرفتهاي زمان كه هماهنگي با آن موجب بقا و عزت و سعادت است ،
با انحرافهاي زمان كه هماهنگي با آن جز تباهي نتيجه اي ندارد فرق نگذاشته اي . اگر مقياسي براي تشخيص مي خواهي ، ببين چه چيزهائي هست كه اگر تو با آنها هماهنگي نكني واقعا در اجتماع عقب مي ماني و چه چيزها است كه اگر هماهنگي نكني نه تنها عقب نمي ماني بلكه جلو مي افتي . اگر كسي از مزاياي اين برق و بلندگو و ضبط صوت و ماشين چاپ و اتومبيل و هواپيما استفاده نكند واقعا در زندگي عقب مانده است ، اما اگر يك آدمي در دنيا باشد كه در عمرش يك بار هم نرقصيده باشد ، يك بار هم لاك به ناخن خودش نزده باشد، يك بار هم عرق نخورده باشد و بد مستي نكرده باشد ، يك بار هم پوكر نزده باشد ، همانطور كه بزرگان بشريت امروز امثال پاستور شايد يك بار هم به عمر خود نرقصيده باشند [ نه تنها در زندگي عقب نمانده است بلكه جلو نيز افتاده است ] . آيا پاستور از آن جهت پاستور است كه رقصيده است ؟و آيا اينشتين از آن جهت اينشتين است كه رقصيده است يا مست كرده و عربده كشيده است ؟ خير . آيا اگر كسي در دنيا طبق دستور اسلام عالم باشد ، متفكر باشد ، باتقوا باشد ، عفاف داشته باشد ، راستگو باشد ، نمازش را بخواند ، روزه اش را بگيرد ، حج برود ، خمس و زكات بدهد ولي در عمرش اين چيزها را نداشته باشد ، آيا اينچنين شخصي نمي تواند جزء انسانهاي درجه اول دنيا باشد ؟ بالضروره مي تواند باشد . پس اينها جزء مقتضيات زمان نيست بلكه جزء مقتضيات هوسهاي يك عده مردم بوالهوس است.
هر جا كه مي بينيد اسلام ايستاده است و به اصطلاح چراغ قرمز زده است ، قطعا جلوي مقتضيات زمان نايستاده است بلكه جلوي هوسها ايستاده است ، و اين بيچاره ها نمي توانند اين دو را از يكديگر تشخيص بدهند
جبر تاريخ و جاويد ماندن اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين . . . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون ( 1 ) . طبق نظمي كه در شبهاي گذشته به مطلب داده بودم در نظر داشتم كه از امشب راجع به مسأله اجتهاد از آن جهت كه با مسأله خاتميت ارتباط داردمطالبي عرض كنم ولي به نظرم رسيد كه قبل از آنكه وارد مسأله اجتهاد و وظيفه اي كه علماء امت اسلاميه در دوره خاتميه دارند بشوم و راجع به آن بحث كنم ، يك بحث ديگري را امشب عرض بكنم و خاتمه بدهم ، بعد اگر ان شاء الله وقت و مجالي بود راجع به مسأله اجتهاد بحثي بكنيم . بحث امشب ما راجع به مطلبي است كه امروز خيلي شايع است و آنقدر اين مطلب در ميان طبقه تحصيلكرده آبرو و قدرت پيدا كرده است كه
1 - سوره حجر ، آيه 9 .