شرف نامه
الیاس بن یوسف نظامی گنجوی
نسخه متنی -صفحه : 374/ 183
نمايش فراداده
رفتن اسكندر به جانب مغرب و زيارت كعبه
-
يمن را برافروخت از گرد خيل
دگر ره درآمد به ملك عراق
بريدى درآمد چو آزادگان
كه شاه جهان چون جهان رام كرد
چرا كار ارمن فرو هشت سست
به روز تو اين بوم نزديك تر
به ارمن در آتش پرستى كنند
در ابخاز كرديست عادى نژاد
دوالى بنام آن سوار دلير
دليران ارمن هواخواه او
همه باده بر ياد او مي خورند
اگر شه نخواهد بر او تاختن
جهاندار كاين زور بازو شنيد
فرو شست از آلايش آن بوم را
برافكند از او رسم و راه بدان
وز آنجا شبيخون بر ابخاز كرد
تبيره به غريدن افتاد باز
بهر قلعه كو داد پيغام خويش
دوالى سپهدار ابخاز بوم دوال كمر بر وفا كرد چست
دوال كمر بر وفا كرد چست
-
چنان چون اديم يمن را سهيل
سوى خانه خويش كرد اتفاق
ز فرمانده ى آذر آبادگان
ستم را ز عالم تهى نام كرد
نكرد آن بر و بوم را باز جست
چرا ماند از شام تاريك تر
دگر شاه را زير دستى كنند
كه از رزم رستم نيارد به ياد
برآرد دوال از تن تند شير
كمر بسته بر رسم و بر راه او
خراج ولايت بدو مي برند
ز ما خواهد اين ملك پرداختن
سپه را ز بابل به ارمن كشيد
پسند آمد ارمن شه روم را
پرستيندن آتش موبدان
در كين بر ابخازيان باز كرد
سر نيزه با آسمان گفت راز
كليد در قلعه بردند پيش
چو دانست كامد شهنشاه روم دل روشن از كينه شاه شست
دل روشن از كينه شاه شست