به هر منزلى كو عنان كرد خوش بجز خوردنيهاى بايستنى به اندازه دسترسهاى خويش هم از تازى اسبان صحرا نورد هم از نيزه ى خطى سى ارش شتر نيز هم ناقه هم بيسراك اديم و دگر تحفه هاى غريب زمان تا زمان از پى جاه او جهاندار كان ديد بگشاد گنج همه باديه فرش اطلس كشيد سوى كعبه شد رخ برافروخته قدم بر سر ناف عالم نهاد چو پرگار گردون بر آن نقطه گاه طوافى كز او نيست كس را گزير نخستين در كعبه را بوسه داد بر آن آستان زد سر خويش را درم دادنش بود گنج روان چو در خانه راستان كرد جاى همه خانه در گنج و گوهر گرفتچو شرط پرستش بجاى آوريد چو شرط پرستش بجاى آوريد
همش نزل بردند و هم پيشكش همان گوسفندان شايستنى كشيدند بسيار گنجينه پيش هم از تيغ چون آب زهرا بخورد سنانش به خون يافته پرورش شتابنده چون باد و از گرد پاك هم از جنس جوهر هم از جنس طيب كشيدند حملى به درگاه او به خروارها گشت پيرايه سنج زمين زير ياقوت شد ناپديد حساب مناسك در آموخته بسا نافه كز ناف عالم گشاد به پاى پرستش بپيموده راه برآورد و شد خانه را حلقه گير پناهنده خويش را كرد ياد خزينه بسى داد درويش را شتر دادنش كاروان كاروان خداوند را شد پرستش نماى در و بام در مشگ و عنبر گرفتاديم يمن زير پاى آوريد اديم يمن زير پاى آوريد