دعاى تو بر هر چه دارد شتاب درودم رسانى رسانم درود مرا زنده پندار چون خويشتن مدان خالى از هم نشينى مرا لب از خفته اى چند خامش مكن چو آن جا رسى مى درافكن به جام نپندارى اى خضر پيروز پى از آن مى همه بي خودى خواستم مرا ساقى از وعده ايزديست وگرنه به يزدان كه تا بوده امگر از مى شدم هرگز آلوده كام گر از مى شدم هرگز آلوده كام
من آمين كنم تا شود مستجاب بيائى بيايم ز گنبد فرود من آيم به جان گر تو آيى به تن كه بينم تو را گر نبينى مرا فرو خفتگان را فرامش مكن سوى خوابگاه نظامى خرام كه از مى مرا هست مقصود مى بدان بي خودى مجلس آراستم صبوح از خرابى مي از بيخوديست به مى دامن لب نيالوده امحلال خدايست بر من حرام حلال خدايست بر من حرام