در شرف اين نامه بر ديگر نامه ها
نگفت آنچه رغبت پذيرش نبود دگر از پى دوستان زله كرد نظامى كه در رشته گوهر كشيد بناسفته درى كه در گنج يافت شرف نامه را فرخ آوازه كرد
شرف نامه را فرخ آوازه كرد
همان گفت كز وى گزيرش نبود كه حلوا به تنها نشايست خورد قلم ديده ها را قلم دركشيد ترازوى خود را گهر سنج يافت حدي كهن را بدو تازه كرد
حدي كهن را بدو تازه كرد