بيرون آمدن اسكندر از ظلمات - شرف نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرف نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بيرون آمدن اسكندر از ظلمات





  • چو گردون گردنده لختى بگشت
    ز پيكان شه گردش روزگار
    از آن راز جويان پنهان پژوه
    به تك خاست آنكس كه بشنيد نام
    گرفتند ياران زمامش به چنگ
    نبايد كه پوينده شيدا شود
    شتابنده را زان نمي داشت سود
    نمي گفت چيزى كه آيد به كار
    رهانيد خود را به صد زرق و زور
    بماندند ياران ازو در شگفت
    كه زيركتر ما در اين تركتاز
    براين نيز چون مدتى در گذشت
    به يارى دگر نيز نوبت رسيد
    قدر مايه مردم كه ماندند باز
    هراسنده گشتند از آن داورى
    ز بي راهى خود به راه آمدند
    نمودند حالت كه از ما بسى
    نه هنگام رفتن درنگى نمود
    ندانيم كاواز آن پرده چيست چو ما راه آن پره نشناختيم
    چو ما راه آن پره نشناختيم



  • فلك منزلى چند راه در نوشت
    يكى را به رفتن شد آموزگار
    يكى را به خود خواند هاتف ز كوه
    سوى هاتف كوه شد شادكام
    كه در پويه بنماى لختى درنگ
    مگر راز اين پرده پيدا شود
    فغان مي زد و طيرگى مي نمود
    به رفتن شده چون فلك بي قرار
    شد آواره ز ايشان چو پرنده مور
    وزو هر كسى عبرتى برگرفت
    نگر چون شد از ما و نگشاد راز
    بتابيد خورشيد بر كوه و دشت
    شد او نيز در نوبتى ناپديد
    نخواندند يك حرف ازان لوح راز
    كه كس را نكرد آسمان ياورى
    وز آن شهر نزديك شاه آمدند
    سوى كوه شد باز نامد كسى
    نه اميد باز آمدن نيز بود
    نوازنده ساز آن پرده كيست از آن پرده اينك برون تاختيم
    از آن پرده اينك برون تاختيم


/ 374