بيرون آمدن اسكندر از ظلمات - شرف نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرف نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بيرون آمدن اسكندر از ظلمات





  • بهر مدتى بانگى آيد ز كوه
    بخواند ز مردم يكى را به نام
    نيوشنده زان بانگ فرمان پذير
    ز پستى كند سوى بالا شتاب
    پس كوه خارا شود ناپديد
    گر از مرگ خواهد تن شه امان
    شه از گفت آن مرد دانش بسيچ
    به كار آزمائى دلش تيز شد
    بفرمود كز زيركان سپاه
    در آن منزل آرامگاه آورند
    به اندرزشان گفت از آواز كوه
    اگر نام پيدا كند يا نشان
    مگر چون شود راه پاسخ دراز
    نصيحت پذيران به اندرز شاه
    در آن شهر با فرخى تاختند
    خبرهاى شهر آشكار و نهفت
    به هر وقتى آوازى از كوهسار
    نيوشنده چون نام خود يافتى
    چنان در دويدن شدى ناصبور رقيبان شه چارها ساختند
    رقيبان شه چارها ساختند



  • كه آيد نيوشنده را زان شكوه
    كه خيز اى فلان سوى بالا خرام
    نگردد يكى لحظه آرام گير
    بپرسندگان زو نيايد جواب
    كس اين بند را مي نداند كليد
    بدان شهر بايد شدن بي گمان
    فرو ماند بر جاى خود پيچ پيچ
    در آن عزم رايش سبك خيز شد
    تنى چند را سر درآيد به راه
    سخن را درستى به شاه آورند
    نبايد كه جنبد كسى زين گروه
    بران گفته گردند دامن فشان
    برون آيد از زير آن پرده راز
    سوى شهر پوشيده جستند راه
    به جايي خوش آرامگه ساختند
    چنان بود كان پير پيشينه گفت
    رسيدى به نام يكى زان ديار
    به رغبت سوى كوه بشتافتى
    كزان ره نگشتى به شمشير دور نواهاى آن پرده نشناختند
    نواهاى آن پرده نشناختند


/ 374