افسانه آب حيوان - شرف نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرف نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

افسانه آب حيوان





  • بيا ساقى آن جام رخشنده مى
    ميى كو به فتوى ميخوارگان
    چو بانگ خروس آمد از پاسگاه
    دوال دهل زن در آمد به جوش
    پرستش كنان خلق برخاستند
    شه از خواب دوشينه سر برگرفت
    به نيكى ز نيكى دهش ياد كرد
    چو آورد شرط پرستش بجاى
    گهى خورد مي با نواهاى رود
    به گلگون مى تازه همچون گلاب
    در لهو بگشاد بر همدمان
    سخن مي شد از هر درى در نهفت
    يكى قصه كرد از خراسان و غور
    يكى از سپاهان و رى كرد ياد
    يكى داستان زد ز خوارزم و چين
    يكى گفت قيصور به زين ديار
    يكى گفت هندوستان بهترست
    در آن انجمن بود پيرى كهن
    هميدون زبان بر شگفتى گشاد كه از هر سواد آن سياهى بهست
    كه از هر سواد آن سياهى بهست



  • به كف گير بر نغمه ى ناى و نى
    كند چاره كار بيچارگان
    جرس در گلو بست هارون شاه
    ز منقار مرغان برآمد خروش
    پرستشگرى را بياراستند
    نيايش گرى كردن از سر گرفت
    بدان پرورش عالم آباد كرد
    به شغل مي و مجلس آورد راى
    گهى داد بر نيك عهدان درود
    ز سر درد مي برد و از مغز تاب
    ز در دور غوغاى نامحرمان
    كس افسانه اى بى شگفتى نگفت
    كز آنجا توان يافتن زر و زور
    كه گنج فريدون از آنجا گشاد
    كه مشگش چنانست و ديبا چنين
    كه كافور و صندل دهد بى شمار
    كه هيمش همه عود و گل عنبرست
    چو نوبت بدو آمد آخر سخن
    چو ديگر بزرگان زمين بوسه داد كه آبى درو زندگانى دهست
    كه آبى درو زندگانى دهست


/ 374