تعليم خضر در گفتن داستان - شرف نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرف نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تعليم خضر در گفتن داستان





  • مرا نيز ازو پايگاهى رسد
    ز خورشيد روشن توان جست نور
    غليواژ را با كبوتر چكار
    نظامى كه نظم درى كار اوست
    چنان گويد اين نامه نغز را
    دل دوستان را بدو نور باد
    نواگر نواى چكاوك بود
    در آن دايره كاين سخن رانده ام
    كه اين نامه را نغز و نامى كند
    چنان برگشايد پر و بال او
    نشاط اندر آرد به خوانندگان
    فسرده دلان را درآرد به كار
    نوازش كند سينه ى خسته را
    گرش ناتوانى تمنا كند
    وگر نااميديش گيرد به دست
    هر آنچ از خدا خواستم زين قياس همايون تر آن شد كه اين بزمگاه
    همايون تر آن شد كه اين بزمگاه



  • به اندازه سر كلاهى رسد
    كه شد راه سايه ازين كار دور
    به باز ملك در خور است اين شكار
    درى نظم كردن سزاوار اوست
    كه روشن كند خواندنش مغز را
    وزو ديده ى دشمنان دور باد
    چو دشمن زند تيز ناوك بود
    درون پرور خويش را خوانده ام
    گرامى كنش را گرامى كند
    كه نيك اخترى خيزد از فال او
    مفرح رساند به دانندگان
    غم آلودگان را شود غمگسار
    گشايش دهد كار در بسته را
    خدايش به خواندن توانا كند
    به دست آورد هر اميدى كه هست
    خدا داد و بر داده كردم سپاس همايون بود خاصه در بزم شاه
    همايون بود خاصه در بزم شاه


/ 374