گشاده بخار از تن كوه درز ز غوغا بر آوردن خيل روس نيرزيد با كمترين روسيى همان رومى رايت افراخته گلوى هوا دركشيد اى شگفت نه پوينده را بر زمين پاى بود ز روسى برون شد به آوردگاه چو كوهى روان گشته بر پشت باد مبارز طلب كرد و جولان نمود كه پرطاسيان را درين خام چرم چو تندى كنم تندرى گوهرم پلنگان درم بر سر كوهسار چو شيران به پرخاش خو كرده ام درشتم به چنگال و سختم به زور همه ى خون خامست نوشيدنم سنانم ز پهلو درآيد به ناف بيائيد يك لشگر از چين و روم مبخشاد يزدان بر آن رهنمون ز قلب ملك پيش آن تند ماربه پرخاش كردن گشادند چنگ به پرخاش كردن گشادند چنگ
زمين را فتاده بر اندام لرز تكاور شده زير شيران شموس فلاطونى آن جا فلاطوسيى ز هندى در آب آتش انداخته به ضيق النفس كام گيتى گرفت نه پرنده را در هوا جاى بود يكى شير پرطاس روبه كلاه عجب بين كه بر باد كوه ايستاد به نام آورى خويشتن را ستود به پرطاسى من شود پشت گرم چو آيم به رزم اژدها پيكرم نهنگان خورم بر لب جويبار نه چون روبهان دنبه پرورده ام به خامى درم پهلوى نره گور همه ى چرم خامست پوشيدنم دروغى نمي گويم اينك مصاف كه آتش فروزنده گردد ز موم كه بخشايش آرد به من بر بخون برون رفت جوشنورى نيزه واردر آن پويه كردند لختى درنگ در آن پويه كردند لختى درنگ