ز پولاد در عان الماس تيغ ز پيشين گهان تا نمازى دگر دگر باره خون در جگر جوش زد ز روسى سوارى درآمد چوپيل برون خواست از روميان هم نبرد بدين گونه خيلى به خون در كشيد ز بس كشتن مرد جنگ آزماى چو روسى به رومى چنان دست يافت همى گشت پولاد هندى به مشت چو بالاى نيزه درازى گرفت ز پهلوى لشگرگه شهريار نه اسبى عقابى برانگيخته حرير تنش در كژاكند زرد به ميدان درآمد چو عفريت مست طريدى برآورد و با روس گفت زريوند مازندرانى منم چو روسى درو ديد و در پيكرش شد آگه كه در گشت ناورد او عنان سوى لشگرگه خويش دادرها كرد حربه ى سوار دلير رها كرد حربه ى سوار دلير
بسى كشت و هم كشته شد اى دريغ به ميدان نشد رزمسازى دگر قضا را قدر بر بناگوش زد رخى چون به قم چشمهائى چو نيل همى كرد مردمى همى كشت مرد تنى چند را جان ز تن بركشيد نيامد كسيرا سوى جنگ راى ز كوپال خود پيل را پست يافت تنى چند رومى و چينى بكشت دران معركه نيزه بازى گرفت برون راند مركب يكى شهسوار نه تيغى نهنگى درآويخته كلاهى ز پولاد چون لاجورد يكى حربه ى چار پهلو به دست كه خواهى همين لحظه در خاك خفت كه بازى بود جنگ اهريمنم ز صفرا به گشتن درآمد سرش نباشد چو او مرد و هم مرد او هزيمت همى رفت چون تندبادپس پشت آن پشت بر كرده شير پس پشت آن پشت بر كرده شير