رهائى يافتن نوشابه
شب و روز خسرو در آن مرغزار به زير سهى سرو و بيد و خدنگ چو خوش ديد دل را كشى مي نمود جوانى و شاهى و بخت بلند
جوانى و شاهى و بخت بلند
گهى عيش مي كرد و گاهى شكار مى لعل مي خورد بر بانگ چنگ به آن خوش دلى دل خوشى مي نمود چرا خوش نباشد دل هوشمند
چرا خوش نباشد دل هوشمند