شه از مهر فرزند پيروز بخت به شادى گرائيد از اندوه رنج به پيروزى آن مى مشگبوى چو شد ناز پرورده آن شاخ سرو شد از چنبر مهد ميدان گراى كمان خواست از دايه و چوبه تير چو شد رسته تر كار شمشير كردوز آن پس نشاط سوارى گرفت وز آن پس نشاط سوارى گرفت
در گنج بگشاد و برشد به تخت به خواهندگان داد بسيار گنج مى و مشگ مي ريخت بر طرف جوى خرامنده شد چون خرامان تذرو ز گهواره در مركب آورد پاى گهى كاغذش برهدف گه حرير ز شير افكنى جنگ با شير كردپى شاهى و شهريارى گرفت پى شاهى و شهريارى گرفت