خراج خواستن دارا از اسكندر - شرف نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرف نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خراج خواستن دارا از اسكندر





  • پس آنگه قفيزى سپندان خرد
    كه شه گر كشد لشگرى زان قياس
    چو قاصد جوابى چنين ديد سخت
    به دارا رساند از سكندر جواب
    برآشفت از آن طيرگى شاه را
    جهاندار دارا دران داورى
    ز چين و ز خوارزم و غزنين و غور
    سپاهى بهم كرد چون كوه قاف
    چو عارض شمار سپه برگرفت
    ز جنگى سواران چابك ركاب
    جهانجوى چون ديد كز لشگرش
    سپاهى چو آتش سوى روم راند
    به ارمن درآمد چو درياى تند
    زمين در زمين تا به اقصاى روم
    علف در زمين گشت چون گنج گم پى شاه اگر آفتابى كند
    پى شاه اگر آفتابى كند



  • به پاداش كنجد به قاصد سپرد
    سپاه مرا هم بدينسان شناس
    به پشت خر خويش بربست رخت
    جوابى گلوگير چون زهر ناب
    كه حجت قوى بود بدخواه را
    طلب كرد از ايرانيان ياورى
    زمين آهنين شد ز نعل ستور
    همه سنگ فرساى و آهن شكاف
    فرو ماند عقل از شمردن شگفت
    به نهصد هزار اندر آمد حساب
    همى موج دريا زند كشورش
    كجا او شد آن بوم را بوم خواند
    صبا را شد از گرد او پاى كند
    بجوشيد دريا بلرزيد بوم
    ز نعل ستوران پيگانه سم به هر جا كه تابد خرابى كند
    به هر جا كه تابد خرابى كند


/ 374