شرف نامه
الیاس بن یوسف نظامی گنجوی
نسخه متنی -صفحه : 374/ 290
نمايش فراداده
بازگشتن اسكندر از چين
-
درآمد بر شاه نيكى سگال
كه فرياد شاها ز بيداد روس
كس آمد كز آن ملك آراسته
ستيزنده روسى ز آلان و ارگ
به دربند آن ناحيت راه يافت
خروجى نه بروجه اندازه كرد
به تاراج برد آن بر و بوم را
جز از كشتگانى كه نتوان شمرد
در انبار آكنده خوردى نماند
ز گنجينه ى ما تهى كرد رخت
همان ملك بردع بر انداختند
به تاراج بردند نوشابه را
ز چندان عروسان كه ديدى به پاى
همه شهر و كشور بهم بر زدند
اگر من در آن داورى بودمى
من اينجا به خدمت شده سربلند
اگر داد نستاند از خصم شاه
ببينى كه روسى در اين روز چند
چو زينگونه بر گنج ره يافتند ستانند كشور گشايند شهر
ستانند كشور گشايند شهر
-
بناليد مانند كوس از دوال
كه از مهد ابخاز بستد عروس
خلالى نماند از همه خواسته
شبيخون درآورد همچون تگرگ
به فراطها سوى دريا شتافت
در آن بقعه كين كهن تازه كرد
كه ره بسته باد آن پى شوم را
خرابى بسى كرد و بسيار برد
همان در خزينه نوردى نماند
در از درج بربود و ديبا ز تخت
يكى شهر پر گنج پرداختند
شكستند بر سنگ قرابه را
نماندند يك نازنين را بجاى
ده و دوده را آتش اندر زدند
از اين به به كشتن بر آسودمى
زن و بچه آنجابه زندان و بند
خدا باد يارى ده داد خواه
به روم و به ارمن رساند گزند
شتابند از آنسان كه بشتافتند كه خامان خلقند و دونان دهر
كه خامان خلقند و دونان دهر