شرف نامه
الیاس بن یوسف نظامی گنجوی
نسخه متنی -صفحه : 374/ 328
نمايش فراداده
جنگ هفتم اسكندر با روسيان
-
چو شه ديد كان پيكر ديو رنگ
نشاندش به روز دگر دشمنان
دل روسيان از چنان زور دست
شه روس شد چون گدازنده موم
تماشاى رامشگران ساز كرد
نيوشنده شد ناله ى چنگ را
ز پيروزى بخت مي كرد ياد
چو شب قفل پيروزه برزد به گنج
همان مشگبو باده مي خورد شاه
گهى سفته لعلى به پيمانه خورد
بهر مى كه مي خورد مي ريخت رنج
درآمد به افسانهاى دراز
ازان تيغزن مرد چابك سوار
كه امروزش اين بيوفا هم نبرد
اگر ماند در بند آن رهزنان
وگر رفت از آن رفته در نگذريم
چو شد مغزش از خوردن باده گرم
بفرمود كان بندى بى زبان
به فرمان شاه آن گرفتار بند همه تن شكسته ز نيروى شاه
همه تن شكسته ز نيروى شاه
-
به اقبال طالع درآمد به چنگ
سپردش به زندان اهريمنان
بر آن دشمن دشمن افكن شكست
به شادى درآمد شهنشاه روم
در خرمى بر جهان باز كرد
به كف برنهاد آب گلرنگ را
نبيد گوارنده مي خورد شاد
ترازوى كافور شد مشك سنج
همان پرده مي داشت مطرب نگاه
گهى گوش بر لعل ناسفته كرد
به خواهنده مي داد ديبا و گنج
ز هر سرگذشتى پژوهنده باز
سخن راند با انجمن شهريار
ندانم كه خون ريخت يا بند كرد
برون آوريمش به زخم سنان
چنان به كه بر ياد او مي خوريم
به زندانيان بر دلش گشت نرم
بيايد به رامشگه مرزبان
به رامشگه آمد چو كوه بلند فرو پژمريده دران بزمگاه
فرو پژمريده دران بزمگاه