شرف نامه
الیاس بن یوسف نظامی گنجوی
نسخه متنی -صفحه : 374/ 339
نمايش فراداده
رهائى يافتن نوشابه
-
سلبهاى زربفت نادوخته
به خروارها قندز تيغ دار
ز قاقم نه چندان فرو بسته بند
فروزنده سنجاب و روباه لعل
وشق نيفه هاى شبستان فروز
جز اين مايه ها نيز بسيار گنج
در آن موينه چون نظر كرد شاه
به مقدار خود هر يكى را شناخت
برآموده اى ديد از انديشه دور
كهن گشته و موى ازو ريخته
چو لختى در آن چرمها بنگريست
بپرسيد كاين چرمهاى كهن
يكى روسيش پاسخى داد نغز
به خوارى مبين اندرين خشك پوست
به نزديك ما اين فرومايه چرم
هر آن موينه كامد اينجا پديد
اگر سيم هر كشورى در عيار
نباشد جز اين موى ما را درم
از آن هيبت آمد ملك را شكوه به فرزانه گفتا كه در خسروى
به فرزانه گفتا كه در خسروى
-
سپرهاى چون كوكب افروخته
سمور سيه نيز بيش از شمار
كه تقدير آن كرد شايد كه چند
همان كره اسبان ناديده نعل
چو خال شب افتاده بر روى روز
كه آيد ضمير از شمارش به رنج
بهار ارم ديد در بزمگاه
كه از هر متاعى چه شايست ساخت
ز سرهاى سنجاب و لفج سمور
ز نيكوترين جائى آويخته
ندانست كان چرم آموده چيست
چه پيرايه را شايد از اصل و بن
كزين پوست مي زايد آن جمله مغز
كه روشنترين نقد اين كشور اوست
گراميترست از بسى موى نرم
بدين چرم بى موى شايد خريد
بگردد به هر سكه چون روزگار
نگردد يكى موى ازين موى كم
كه چون بنده فرمان شدند آن گروه سياست كند دست شه را قوى
سياست كند دست شه را قوى