فرهاد و شیرین

وحشی بافقی

نسخه متنی -صفحه : 146/ 43
نمايش فراداده

گفتار در بيرون آمدن شيرين از مشكوى خسرو

  • بت پر شكوه ماه پر شكايت سر و سركرده ى نازك مزاجان نمك پاش جراحتهاى ناسور گره در گوشه ى ابرو فكنده مزاجى با تعرض دير خرسند به رفتن زود خيز و گرم مايه اشارت كرد تا گلگون كشيدند برون آمد ز مشك و دل پر از جوش به خاصان گفت مگذاريد زنهار ز هر جنسى كه هست از ما بر آن رنگ ز هر چيزى كه هست از ما بر آن كوى كه از ما بر عزيزان تنگ شد جاى كنيزانى كليد گنج در مشت درون رفتند و درها بر گشادند مقيمان حرم كاين حال ديدند كه اى سرخيل ما شيرين بدخوى كه اى بدخوى ما شيرين خود راى نه آخر خود خس اين آستانيم نه آخر عزت داغ تو داريم شدى خوش زود سير از دوستدارى شدى خوش زود سير از دوستدارى
  • گل خوش لهجه سرو خوش عبارت رواج آموز كار بى رواجان ز سر تا پا نمك شيرين پرشور دهان تنگ بسته راه خنده عتابى با عبارت سخت پيوند چو دانا در بناى سست پايه ز مشكو رخت در بيرون كشيدند نهانش سد هزاران زهر در نوش كه ديگر باشدم اينجا سر وكار برون آريد ازين غمخانه ى تنگ برون آريد از اين در كشته مشكوى نمي بينيم بودن را در آن راى غلامان قوى دست قوى پشت متاع خانه ها بيرون نهادند به يكبار از حرم بيرون دويدند متاب از ما چنين يكبارگى روى مكش از ما چنين يكبارگى پاى چرا بر خاطرت زينسان گرانيم چرا زينگونه در پيش تو خواريم مكن كاين نيست جز بى اعتبارى مكن كاين نيست جز بى اعتبارى