در آسمان ستاره خواب آلودي
از کهکشان سوخته اي پرسه مي زند
در باغ کهکشاني از اعماق
گويا
توفان نهال ها را از ريشه مي کند
از کهکشان سوخته گويا
خون مي چکد به باغ سفيد ستاره ها
گويا سوار ياغي ناکامي
روي زمين
با ترکه باغ خرم نرگس را آشفته مي کند
روي زمين بر دشت هاي خالي
زير ستاره هاي غبار آلود
مرد غريب غمگيني
در کوره راه هاي فراموشي مي گردد
گويا صلاي مبهمي او را ز آنسوي سدرهاي وحشي
مي خواند
باغ سفيد نرگس رويايش را
شايد سوار وحشي کابوسي
با ترکه ريخته
در آسمان در کهکشان سوخته اي گويا
بر طبل واژگون عزا مي کوبند
و شيون مداومي از خاک
در نيمروز تعزيه
به آسمان سوخته تبخير مي شود