جلوه های بلاغت در نهج البلاغه

محمد خاقانی

نسخه متنی -صفحه : 225/ 96
نمايش فراداده

در وصيت به امام حسن مجتبى "ع"

ساهل الدهر ما ذل لك قعوده. [ نهج البلاغه، نامه 31. ]

چندانكه زمانه رام توست، آن را آسان گير.

استعاره اى تمثيليه و مترادف اين مثل است:و در مع الدهر كيفما دارا. [ شرح ابن ابى الحديد ج 16 ص 105. ]

خطاب به معاويه

لانك نشدت غير ضالتك و رعيت غير سائمتك. [ نهج البلاغه، نامه 64. ]

تو گمشده اى را مى جويى كه از تو نيست و گوسفندى را مى چرانى كه ملك ديگرى است . جمله ى اخير از نوع استعاره تمثيليه است.

... و هدر فنيق الباطل بعد كظوم. [ نهج البلاغه، خطبه 107. ] باطل آرميده برخيزد و چون شتر بانگ بردارد.

"فنيق"، شتر نر و "كظوم" به معنى امساك و سكوت و "هدير"، گرداندن صدا در حنجره است.

همچنين در مثل آمده است: هو كالمهدر فى العنه، "عنه" به معنى آغل است و اين مثال بيان حال مردى است كه سر و صدا دارد و فرياد مى كند و راه بجايى نمى برد معادل گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ى من / آنچه البته بجايى نرسد فرياد است كه در اين وضع چونان شتر نرى است كه موقع جفتگيرى، او را محروم كنند و در آغلش را ببندند كه او همچنان مى غرد و فرياد مى كشد. [ شرح ابن ابى الحديد ج 7 ص 192. ]

در مورد اعراض حضرت از خلافت:

و طويت عنها كشحا. [ نهج البلاغه، خطبه 3. ] و پهلو از آن پيچيدم.

"كشح" ما بين خاصره و پهلو است، بدين معنى كه پهلو از خلافت پيچيدم و اين مثل است. در توضيح آن گفته اند اگر كسى در سمت راست تو نشسته باشد و تو پهلوى چپ خود را جمع كنى و به هم بپيچى، در حقيقت خود را از وى كنار كشيده اى. ولى به نظر "ابن ابى الحديد" معنى جمله اين است كه آن كس كه به خود گرسنگى بدهد، پهلوى خود را به هم پيچيده است، همچنان كه اگر غذاى فراوانى بخورد، كشح خود را انباشته است، گويا حضرت فرموده است من به خويش گرسنگى دادم و به خلافت چنگ نزدم. [ شرح ابن ابى الحديد ج 1 ص 151. ]