جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه های بلاغت در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد خاقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطاب به "معاويه":

ما انت و الفاضل و المفضول و السائس و المسوس!... هيهات. لقد حن قدح ليس منها. [ نهج البلاغه، نامه 28. ]

تو را بدين چه كار كه چه كسى برتر است و كه فروتر؟... هرگز. "آوازى است نارسا". جمع "قدح"، "قداح" يكى از تيرهاى قمار است، هنگامى كه تيرها را به هم بزنند اگر ميان آنها تيرهايى باشد كه از جنس ديگر تيرها، نيست آوازى جز آواز ديگر تيرها از آن برمى آيد. اين مثل را درباره ى كسى استعمال مى كنند كه به تبارى ببالد و از آن تبار نباشد. [ ترجمه نهج البلاغه، دكتر شهيدى ص 519. ]

و اين پاسخ امام "ع" به معاويه است آنگاه كه وى ادعا كرد كه ابوبكر و عمر از او افضلند. [ شرح ابن ابى الحديد ج 16 ص 191. ]

در دنباله ى جمله ى فوق، مثل ذيل نيز بكار رفته است:الا تربع ايها الانسان على ظلعك و تعرف قصور ذرعك؟

"اى مرد! چرا در جاى خود نمى نشينى؟ و كوتاه دستى خويش را نمى بينى؟" كه از اين مثل ماخوذ است كه "اربع على ظلعك" اندازه ى خود نگاه دار. [ ترجمه نهج البلاغه دكتر شهيدى ص 519. ]

و تشيب فيه الاطفال. [ نهج البلاغه، خطبه 156. ]

و كودكان در آن، پير گردند.

مثلى است براى بيان روزى سخت و دشوار كه گفته مى شود: انه ليشيب نواصى الاطفال" "خداى سبحان نيز فرموده است:" فكيف تتقون ان كفرتم يوما يجعل الولدان شيبا. [ سوره ى مزمل، آيه ى 17. ]

در اين جمله، مجاز بكار رفته است. چون به اجماع آراى مسلمين، حال كودكان در آخرت به پيرى نمى گرايد.

و اصل آن چنين است كه هنگام توالى ناراحتيها و تعاقب غمها، آدمى بسرعت پير مى گردد. [ شرح ابن ابى الحديد ج 9 ص 215. ]

"متنبى" گفته است:




  • و الهم يخترم الجسيم نحافه
    و يشيب ناصيه الصبى و يهرم



  • و يشيب ناصيه الصبى و يهرم
    و يشيب ناصيه الصبى و يهرم



[ ديوان متنبى ج 4 ص 24. ]
قد اضاء الصبح لذى عينين. [ نهج البلاغه، حكمت 160. ]

براى كسى كه دو ديده اش بيناست، بامداد روشن و هويداست.

سخنى است در مجراى مثل و در معنا، نظير امثال ذيل:و الشمس لا تخفى عن الابصار.

/ 225