علم بيان
از آنجا كه هم علم بيان و هم بديع هر دو از ابواب فن بلاغت در ادب عربى است به عنوان مقدمه و اختصار ارائه ى تعريفى از بلاغت ضرورى مى نمايد:علم بلاغت و اركان آن
بلاغت در لغت به معنى وصول يا به انتها رسيدن يا به پايان رسيدن است. براى نيل به مطلوب مى گويند: بلغ فلان مراده و براى رسيدن مسافران در انتهاى سفر به شهر مى گويند: بلغ الركب المدينه. معنى ديگر بلاغت تعبير نيكو از "ما فى الضمير" است بلغ الرجل بلاغه فهو بليغ: احسن التعبير عما فى نفسه. [ جواهرالبلاغه ص 32. ]و در اصطلاح عبارتست از مطابقت كلام با مقتضاى حال، همراه با فصاحت عبارات آن.
"ابوحيان توحيدى" مقايسه ى هشتاد و هشتم از كتاب المقابسات خود را تحت اين عنوان نگاشته است:فى ماهيه البلاغه و الخطابه، و هل هناك بلاغه احسن من العرب؟
او در اين "مقابسه" پاسخ استادش "ابوسليمان سجستانى" را در سوال از بلاغت چنين نقل مى كند: "بلاغت عبارتست از صداقت در بيان مفاهيم، با هماهنگى اسمها و افعال و حروف و گزينش درست الفاظ و رعايت شيوايى همان، با اجتناب از اجبار و تكلف".
"ابوزكرياى صيمرى" از "ابوسليمان" مى پرسد: "ولى گاهى فرد بليغ، دروغ مى گويد و با اين همه از حوزه ى بلاغت خارج نمى گردد؟"
و او در پاسخ مى گويد: "در آن صورت دروغى را لباس راستى پوشانده و زيور حق را براى او رعايت كرده است. پس در اينجا نيز حاكميت با صداقت است." [ المقابسات ص 393. ]
در تعريف بلاغت در همان كتاب چنين آمده است:
"فاما البلاغه فانها زائده على الافهام الجيد بالوزن و البناء و السجع و التقفيه و الحليه الرائعه و تخيير الالفاظ و الاختصار: الزينه بالرقه و الجزاله و المتانه. و هذا الفن لخاصه النفس، لان القصد فيه الاطراب بعد الافهام و التواصل الى ما فيه غايه القلوب"
"بلاغت چيزى است كه علاوه بر دريافت نيكو و ساختمان كلمه و جمله و سجع و قافيه و آرايشهاى دلپذير و گزينش واژگان، هنرى است كه با جان انسان سر و كار دارد. زيرا مراد از آن نوازش خاطر و ايجاد مسرتى است كه از پس بيان در جان ما پديد مى آيد." [ جناس در پهنه ادب فارسى ص 2. ]
برخى از ارباب بلاغت علم معانى، بيان و بديع را از اركان سه گانه ى بلاغت و برخى ديگر اركان علم بلاغت را منحصر در معانى و بيان مى دانند و بديع را از توابع بلاغت قلمداد مى كنند. اينك تعريف علم بيان: