متعلقات ترشيح
چون بحث از ترشيح است ناگفته نماند كه ترشيح ويژه استعاره نيست بلكه متعلقات متعددى به قرار ذيل دارد:1- ترشيح در استعاره مكنيه: اگر در استعاره ى مكنيه، دو مورد از لوازم مشبه به ذكر شد، مورد قويتر تخييل است و مورد ضعيفتر، ترشيح. به عنوان مثال در مصراع و اذا المنيه انشبت اظفارها اثبات "اظفار" براى مرگ تخييل است چون تعلق آن به سبع، قويتر است و انشاب، ترشيح است.2- ترشيح در استعاره ى محققه: مانند آيه شريفه الذين اشتروا الضلاله بالهدى فما ربحت تجارتهم. [ سوره ى بقره- آيه ى 16. ] اشتراء استعاره براى استبدال است و "ربح" و "تجارت" هر دو از ملايمات مشبه به هستند لذا ترشيح محسوب مى شوند.
3- ترشيح در مجاز عقلى: يعنى ذكر يكى از ملايمات آن مانند انشاب در مصراع و اذا المنيه انشبت اظفارها بنابر نظر "صاحب ايضاح" آن را مجاز عقلى دانسته است.
4- ترشيح در مجاز لغوى: يعنى ذكر يكى از ملايمات معنى حقيقى واژه، مانند آنچه در حديث ذيل از "پيامبر خدا" نقل شده است:اسرعكن لحوقا بى اطولكن يدا.
يد در معنى مجازى خود به معناى نعمت بكار رفته است و اطولكن از ملايمات معنى حقيقى و ترشيح است.
5- ترشيح در تشبيه: يعنى ذكر ملايم مشبه به مانند اظفار المنيه الشبيهه بالسبع اهلكت
فلانا.
6- ترشيح در توريه: يعنى ذكر ملايم معنى قريب، مانند جمله ى ذيل از كلام امام على "ع":الحمد لله الناشر فى الخلق فضله و الباسط فيهم بالجود يده. [ نهج البلاغه، خطبه 99. ]
سپاس خداى را كه احسان فراوانش را بر آفريدگان گسترده و دست او به بخشش برايشان گشاده است.
معنى بعيد يد، نعمت است كه مراد امام مى باشد و باسط، ملايم معنى قريب و ترشيح است.
7- ترشيح براى طباق: آوردن لفظى است كه لفظ ديگرى را براى ابداع طباق مهيا مى سازد.
مانند بيت زير از "متنبى":
و خفوق قلبى لو رايت لهيبه
يا جنتى لرايت فيه جهنما
و اگر در زبانه آتش آن بنگرم، قلبم مى گيرد اى بهشت من! چرا كه جهنمى را در لهيب آن مى بينم.
عبارت يا جنتى براى ايجاد طباق با جهنم ترشيح شده است.
برخى ترشيح براى استخدام را نيز جايز دانسته و به بيت زير از "ابوالعلاى معرى" در وصف زره استناد كرده اند:
تلك ماذيه و ما لذباب الصيف
السيف عندها من نصيب
السيف عندها من نصيب
السيف عندها من نصيب
اما اين تحليل غلط است، چون در "استخدام" بايستى خود واژه به يك معنى و ضميرى كه به آن ارجاع مى گردد به معنى دوم باشد و در اين بيت، ضميرى در كار نيست لذا ذباب صرفا معنى مگس است و استخدامى در كار نيست. [ منهاج البراعه ج 1 ص 104. ]