جعده بن هبيره مخزونى خواهرزاده على "ع" بود كه مادرش ام هانى است. امام على "ع" در يكى از وقايع از او خواست كه در مسجد در برابر جمعيت، سخنرانى كند، او بالاى منبر رفت، ولى نتوانست سخن بگويد و خاموش ماند و سپس از منبر پائين آمد، امام بالاى منبر رفت و سخنرانى كرد، از جمله فرمود:
الا ان اللسان بضعه من الانسان فلا يسعده القول اذا امتنع و لا يمهله النطق اذا اتسع و انا لامراء الكلام و فينا تنشبت عروقه
: آگاه باشيد، زبان پاره ى گوشتى از تن انسان است، هرگاه انسانى آمادگى نداشته باشد، زبانش ياراى سخن گفتن ندارد و وقتى آمادگى داشته و رها باشد، نطق به او مهلت نمى دهد "دلش مى خواهد پياپى سخن بگويد" ما فرمانروايان سخنيم و رگ و ريشه هاى آن، در ما برقرار و استوار گشته است. [ نگاه كنيد به خطبه 233 نهج البلاغه. ]
به اين ترتيب، امام "ع" اين درس را آموخت كه زبان نماينده ى ضمير و دل انسان است و اگر انسان خواسته باشد، سخنرانى صحيح بكند، بايد نخست جان و روحش را با علم و معرفت و عمل نيرومند سازد و از طرفى بايد پس از آمادگى، زبان را كنترل نمايد كه در رهائى زبان خطاى بسيار است و سپس به يكى از ويژگيهاى خاندان نبوت اشاره كرد، كه در سخن گفتن نيرومندند و آمادگى آن، در اعماق وجودشان ريشه دوانيده است.
از خصوصيات امام على "ع" اين بود: كه هنگام رحلت پيامبر "ص" در كنار بسترش بود و سر آن حضرت بر سينه ى على "ع" بود و در اين حال روحش به سوى بهشت پرواز كرد و على "ع" پيكر مقدس رسول اكرم "ص" را غسل داد و كفن كرد و نماز بر آن خواند و آن را خاك سپرد "چنانكه در داستان 67 خاطرنشان گرديد". هنگامى كه امام على "ع" پيكر مقدس رسول اكرم "ص" را غسل مى داد، گفتارى فرمود كه حاكى از اندوه طاقت فرسا و شدت تاثر آن حضرت است و در آن به دليل اين اندوه جانكاه اشاره شده است، فرمود:
بابى انت و امى يا رسول الله، لقد انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت غيرك من النبوه و الانباء و اخبار السماء...
: اى رسول خدا! جان عزيزانم- پدر و مادرم- فداى تو باد، براستى رشته ى نبوت و احكام الهى و اخبار آسمانى- كه با مرگ رسولان ديگر قطع نگرديد- با رفتن تو "خاتم پيامبران" گسسته شد و تو يگانه عزيزى هستى كه اندوه رحلت تو چنان بزرگ است، كه سوگوارى تو بر مصيبتهاى ديگر، تسليت مى دهد، تو آنچنانى كه همه ى مردم در ماتم تو غمگين و اندوهگين اند.
و لو لا انك امرت بالصبر و نهيت عن الجزع لا نفدنا عليك ماء الشئون و لكان الداء مما طلا و الكمد محالفا و قلالك...
: اى رسول خدا! اگر به خاطر اين نبود كه تو ما را به صبر و تحمل امر نموده اى و از ناله و بى تابى، برحذر داشته اى، قطعا در سوك تو آنچنان گريه مى كرديم كه چشمه ى اشكهايمان خشك شود و به راستى اندوه جانكاه هميشگى، چيزهاى اندكى هستند، ولى چه بايد كرد، مرگ هم حقيقتى اجتناب ناپذير است؟.
بابى انت و امى، اذكرنا عند ربك و اجعلنا من بالك
: باز هم جان عزيزانم- پدر و مادرم- فداى تو باد، ما را نزد پروردگارت بياد آور و در خاطر خويش نگهدار. [ نگاه كنيد به خطبه 235 نهج البلاغه. ]
و در جاى ديگر مى فرمايد: صبر و شكيبائى، زيبا است اما نه در مورد تو و بى تابى زشت است، اما نه بر فراق تو، مصيبت فراق تو، بسيار سنگين است و هر مصيبتى قبل از تو و بعد از تو، كوچك است [ نهج البلاغه حكمت 292. ] و چنانكه از اين عبارت و گفتار ديگر اميرمومنان على "ع" برمى آيد، آن حضرت در فراق هيچ كس مانند فراق رسول خدا "ص" نسوخته و اندوهگين نشده است، تا آنجا كه هنگام دفن پيكر حضرت زهرا "ع"، به رسول خدا "ص" خطاب كرده و عرض مى كند:
اى رسول خدا! پس از روبرو شدن با فاجعه ى رحلت تو، هر مصيبتى به من برسد كوچك است [ نهج البلاغه خطبه 202. ]
به اين ترتيب، در اين رهگذر نيز به پيوند عميق على "ع" به رسول خدا "ص"، پى مى بريم.
وقتى كه اصحاب رسول اكرم "ص" از عثمان در هنگام خلافتش، كارهائى را ديدند كه با اصول اسلامى تناسب نداشت، جمع شدند و او را در خانه اش محاصره كردند، حتى چند روز آب به او نرساندند و سرانجام او را در خانه اش كشتند.
در آن هنگام كه در محاصره بود، براى على "ع" توسط عبدالله بن عباس، پيامى فرستاد و در آن پيام، از آن حضرت خواست كه از مدينه خارج شود و به ينبع "يكى از مزرعه هاى احداثى على عليه السلام" برود.
و به گفته ى شريف رضى، چون عثمان ديد، مردم متوجه على "ع" شده اند و او را در فراز و نشيبها ياد مى كنند، از آن حضرت خواست از مدينه خارج گردد، تا مردم شعار خلافت به نام او ندهند. [ آغاز خطبه 240 نهج البلاغه. ]
ابن عباس پيام عثمان را به على "ع" رساند، امام على "ع" به ابن عباس چنين فرمود:
يابن عباس ما يريد عثمان الا ان يجعلنى جملا ناضحا بالغرب، اقبل و ادبر، بعث الى ان اخرج، ثم بعث الى ان اقدم ثم الان يبعث الى ان اخرج و الله لقد دفعت عنه حتى خشيت ان اكون آثما
: اى پسر عباس! عثمان، مى خواهد كه مرا همچون شتر آبكش قرار دهد، كه مانند شتر، پيوسته به آن سو و اين سو بروم، قبل از اين برايم پيام فرستاد كه از مدينه بيرون روم و سپس پيام فرستاد كه بازگردم و اكنون تو را سفير كرده كه از مدينه بيرون روم "با اينكه" به خدا سوگند آنقدر از او دفاع كردم كه ترسيدم مبادا گناهكار باشم. [ نگاه كنيد به خطبه 240 نهج البلاغه. ]
به اين ترتيب مى بينيم امام على "ع" براى حفظ اسلام و حفظ وحدت اسلامى، كمال جديت را مى كرد و نمى خواست، حادثه اى كه بازتاب خوشى براى اسلام نداشت، اتفاق بيفتد و به معيارهاى مهمتر اسلام توجه داشت، در عين حال بعدها مخالفان آن حضرت، پيراهن عثمان را بر ضد او علم كردند و او را قاتل عثمان خواندند و به عنوان خونخواهى خون عثمان به جنگ با او پرداختند [ در اين باره به قسمت آخر نامه ى 6 و 9 و 10 نهج البلاغه توجه شود. ]
پايان بخش خطبه ها