تفاوت سيرت ها را در اين داستان مى نگريد كه چگونه برادران يوسف عليه السلام هر كدام در مرتبه اى از انحطاط قرار داشتند.
حسادت هر چند كه نفس شان را به گناه و ظلم آلوده بود، هنوز آثار معرفت و تربيت نبوى پدر از بين نرفته بود.
از اين رو، توفيق توبه و پشيمانى و تواضع در برابر حق و مقام يوسف عليه السلام يافتند و جايگاه انسانى شان را به دست آوردند.
پيامبران يا اطباى روحانى همان گونه كه صورت انسان، طبيب دارد و بيمارى ها را درمان مى كند، سيرت انسان بى نصيب از طبابت نيست.
انبياء اطباى روحانى انسان اند و بيمارى هاى روان و باطن او را به نيكى تشخيص مى دهند و به سرعت درمان مى كنند.
على عليه السلام پيامبران را، پزشكانِ سيارى مى داند كه به دنبال بيماران مى گردند و آنان را با مهربانى درمان مى كنند.
آن حضرت درباره پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و رحمت نامتناهى او برانسان ها چنين فرموده است: طبيب دوار بطبه قد احكم مراهمه، واحمى مواسمه، يضع ذلك حيث الحاجة اليه من قلوب عمى، و اذان صم، و السنة بكم.
متبع بدوائه مواضع الغفله و مواطن الحيرة؛(166) طبيبى كه بر سر بيماران گردان است و مرهم او بيمارى را بهترين درمان - و آن جا كه دارو سودى ندهد داغ او سوزان.
آن را به هنگام حاجت بر دل هايى نهد كه - از ديدن حقيقت - نابيناست، و گوش هايى كه ناشنواست و زبان هايى كه ناگوياست، با داروى خود دل هايى را جويد كه در غفلت است، - يا از هجوم شبهه - در حيرت.
در اين جا انحطاطِ سيرتِ انسان، در كور دلى و حق ستيزى او نمودار شده است.
برخى از انسان ها، قدرت ديدن و شنيدن حقيقت را از كف داده و گفتار باطل بر زبان مى آورند.
نبوت و بعثت، به منظور بازگرداندن سيرت انسانى و الهى آنان قرار داده شده است.
رحمت و حكمتِ پيامبر، بستر توبه و بازگشت به سيرت نيكو را فراهم مى آورد و او را از لغزيدن در وادى چارپايان و همسانى با درندگان مى رهاند.
كسانى كه خويشتن را تا مرتبه حيوانى فرود مى آورند و دست به ظلم و جنايت مى آلايند، در واقع خود را از انديشه و دانش استوار، محروم ساخته اند، چرا كه قدرت رشد و تعالى را در باطن هر انسانى مى توان ديد.
اين گونه كسانى مثل حيوانات سرگرم چرا كردن در طبيعت اند و يا مانند صخره هاى انعطاف ناپذيرى اند كه مجال رشد به گياهان نمى دهند: لم يستضيئوا باضواء الحكمة ولم يقدحوا بزناد العلوم الثاقبه.
فهم فى ذلك كالانعام السائمه و الصخور القاسيه ؛(167) كسانى كه از چراغ دانش بهره اى نيندوختند و آتش زندى علم را براى روشنىِ جان نيفروختند.
پس آنان چون اشتر و گوسفندند كه سرگرم چرا ماند، يا سنگ هاى سختى كه گياهى نروياند.
انبياى الهى، سيرت انسان را به درستى معاينه كرده، سود و زيان آنان را تشخيص داده اند.
سخنان پيامبران، دستورالعمل هايى است براى شناخت خويشتن و دست يابى به اخلاق حسنه و رفتار شايسته، چنان كه از كلام علوى برمى آيد، علم و حكمت و بصيرت، به انسان اين قدرت را مى دهد كه او سيرت خود را پاك و نورانى نگاه دارد و توان اصلاح جامعه و خدمت به مردم را داشته باشد.
كسى كه خويشتن را نشناخته و به رازهاى خلقت و معرفت حق پى نبرده است، چگونه مى تواند عنصرى اصلاح گرا باشد.
مديرانى براى جامعه خود، مفيد خواهند بود كه پيش از دست يابى به فرصت ها، خود و سيرت نورانى شان را پيدا كرده باشند.
مشكل امروز بشر، در جهل و غفلت او از اخلاق است و انبيا، مكتب الهى و توحيدى خود را، چراغ راه بشر ساخته اند؛ تا هر كس به فراخور موقعيت خود، بهره اى از حكمت ببرد و عزت خويشتن و جامعه را در حيات و مديريت اش فراهم آورد.