تجلی و ظهور در عرفان نظری

سعید رحیمیان

نسخه متنی -صفحه : 121/ 96
نمايش فراداده

1 - تقرير محى الدين ابن عربى

كه مبتنى بر اين مقدمات است: 1) عالم بتمامه اعراض است، بر جوهرهيولاى كل (وجود منبسط); 2) عرض دائم الزول است و لايبقى زمانين; (125) پس عالم در دو زمان نمى پايد و همواره در حال زوال و حدوث مستمر است. (126)

مولانا نيز گويد:


  • جمله عالم خود عرض بودند تا اين عرضها از چه زايد از صور اين جهان يك فكرت است از عقل كل عقل چون شاهست وصورتها رسل

  • اندرين معنى بيامد هل اتى اين صورها از چه زايد از فكر عقل چون شاهست وصورتها رسل عقل چون شاهست وصورتها رسل

2 - تقرير قونوى

از آنجا كه وجود، تنها ذاتى حق تعالى است و هر ممكن با قطع نظر از ربطش به حق تعالى (فى حدنفسه) ملازم عدم و محكوم به حكم معدوميت مى باشد، لذاعالم در بقاى خود جز به امداد وجودى حق تعالى متكى نيست و اين امدادوجودى بدون انقطاع و فترت بايد به عالم برسد والا اگر طرفة العينى اين امدادمنقطع شود، عالم دفعه واحدة معدوم و فانى مى گردد و اين امدادات متواصل حق تعالى را به «خلق جديد» تعبير مى كنند. (127)