آب روى و آتش طبع مرا زان چه زيانزين شگفتى من خود از انديشه حيران مانده امگر مرا نادان بنستايد چه عيب آيد از آندر سعادت همچنين آسوده بادى سال و ماهدر سعادت همچنين آسوده بادى سال و ماه
گر به خيره بادپايى خاك پيمايد همىتا چرا معنى بدينسان روى بنمايد همىچون به عالم هر كه دانايست بستايد همىاز بزرگان و ز بزرگى مر ترا اقبال و جاهاز بزرگان و ز بزرگى مر ترا اقبال و جاه