ابن ابى الحديد معتزلى در ذيل اين بخش از خطبه ى اشباح فصولى گشوده و در فصلى به زيباييهاى شگفت آن پرداخته است و از جمله گويد كه على "ع" پيشواى ارباب صنايع بديع است... آيا نمى بينى چگونه امواج را به نر شتران مستى تشبيه كرده است كه در حال بلوغ جنسى فريادكنان و كف آورده به دهانند؟ سپس امواج دريا را سركشانى توصيف كرد كه به خضوع مى گرايند و براى زمين سينه اى تصوير نمود كه امواج بدان مى كوبند و آب را به آرامى و خوارى توصيف كرد، آنگاه كه زمين آن را در خاك خود غلطاند، آن چنان كه الاغ و اسب بر زمين مى غلطند و براى زمين شانه هايى فرض كرد و براى نشان دادن اسارت و فرمانبردارى موجهاى خروشان لگامى به تصوير كشيد و آب را در لگام خوارى اسير و فرمانبردار و بى حركت و مقهور مطرح نمود. آب را چونان گردنفراز گردنگش برترى جويد توصيف كرد كه سرانجام زمين آن را فروكشيد و رام و فروتن نمود و باد دماغش را خالى كرد و خودبينى و ناز و گردنفرازى اش را سركوب نمود و تندى و خروشندگى اش را مهار نمود و آب را شكمباره اى توصيف كرد كه چون آزمندى سيرى ناپذير درون خويش از خوردنيها آكنده و سركشيها نموده است، ولى پس از آن جنب و جوشها و خيزشها از هيجان باز ايستاد و فروكش كرد و آرام گرفت... [ شرح ابن ابى الحديد، ج 6، صص 452 - 451. ]
ابن ابى الحديد معتزلى پس از آنكه درباره ى اين فصل از كلام على "ع" كه مشحون از استعارات شگفت و ديگر انواع صنعت بديع است، سخن مى گويد، اضافه مى كند كه به خدا سوگند موجب شگفتى است كه مردمانى گمان كرده اند كه سبب برترى كلامى بر كلام ديگر اين است كه آن كلام مشتمل بر مواردى از صنعت بيان و بديع باشد و اگر دو يا سه نمونه از آن را در صد برگ از كتابى يافته اند، قيامتى برپا ساخته اند و در نفخ صور دميده و در وصف نيكوييها و زيباييهاى آن كتابها پرداخته اند، اما همين مردمان از كنار اين خطبه ى على "ع" براحتى گذشته اند، حال آنكه اين خطبه مشحون از جلوه هاى بلاغت و صنايع ادبى است، آن هم در لطيف ترين وجه و آراسته ترثن صورت و شيواترين عبارت و دقيق ترين معنا و نيكوترين هدف. با وجود اين، زمانى كه به زيباييها و نيكوييهاى كلام اين و آن پرداخته اند، هواى نفسو تعصب آنان را واداشته است تا درباره ى برترى "بى چون و چراى" كلام على "ع" سكوت اختيار كنند و در برتر معرفى كردن ديگران درنگ نكرده اند. به هر حال "درباره ى زيباييها و نيكوييهاى اين خطبه" جاى شگفتى نيست كه اين سخن على "ع" است و بهره ى سخن به ميزان بهره ى سنجوست و از كوزه همان تراود كه در اوست. [ همان، ص 452. ] سخن نماينده ى روح است و كلام نورانى بيانگر مرتبه ى والاى وجود است كه زبان ترجمان درون آدمى است و از مراتب باطنى خبر مى دهد و گوهر وجود هر كس در سخن او جلوه مى يابد، چنانكه اميربيان، على "ع" مى فرمايد:'المرء مخبوء تحت لسانه.' [ نهج البلاغه، حكمت 148 و نيز حكمت 392. ]آدمى نهفته در زير زبان خويش است.
[ مثنوى معنوى، دفتر دوم، ص 225. ] در همين خطبه ى اشباح اميرمومنان "ع" در اوج رسايى و شيوايى با لطيف ترين و آراسته ترين الفاظ و معانى درباره ى علم بارى تعالى سخنى مفصل دارد كه نخستين جملات آن اين است: 'عالم السر من ضمائر المضمرين و نجوى المتخافتين و خواطر رحم الظنون و عقد عزيمات اليقين و سمارق ايماض الجفون و ما ضمنته اكنان القلوب و غيابات الغيوب و ما اصغت لاستراقه مصائخ الاسماع...' [ نهج البلاغه، خطبه ى 91. ]
داناى هر رازى است كه رازداران در دل نهان دارند و آگاه از سخن پنهان گويندگان و آنچه در دلها گذرد از گمان و يقين كه در دل نشيند و آنچه پلك چشمها دزديده بيند و آنچه پرده هاى دل آن را پوشاند و اعماق غيب آن را نهان دارد و آنچه گوشها دزديه نيوشد....