چشمه خورشید نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
ابن ابى الحديد معتزلى در شرح اين سخن امير بيان "ع" گويد كه اگر 'ارسطو' كه خداى متعال را داناى به جزئيات امور نمى دانست. اين سخن امام "ع" را مى شنيد، قلبش مى لرزيد و موى بر اندامش راست مى شد و افكارش پريشان مى گرديد. آيا نمى بينى كه اين سخن از چه زيبايى و شكوهمندى و والايى و سهمگينى و استوارى و محكمى در عين شيرينى و نيكويى و نرمى و روانى برخوردار است؟ من كلامى شبيه بدان نمى شناسم جز آنچه كلام خداى سبحان باشد و اين سخن نيز از كلام الهى سرچشمه گرفته است و شاخه اى است از آن درخت "تناور" و جويبارى است از آن درياى "بيكران" و اخگرى است از آن آتش "فروزان" و گويا اين سخن امام "ع" شرح اين آيه است كه خداى متعال فرموده است:"و عند مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو و يعلم ما فى البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا يعلمها و لا حبه فى ظلمات الارضو لا رطبو لا يابس الا فى كتاب مبين." [ قرآن، انعام 59. ] و كليدهاى غيب، تنها نزد اوست. جز او "كسى" آن را نمى داند و آنچه را در خشكى و درياست مى داند و هيچ برگى فرونمى افتد مگر "اينكه" آن را مى داند و هيچ دانه اى در تاريكيهاى زمين و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتابى روشن "ثبت" است.
از جمله خطبه هاى شگفت و حيرت آور اميرمومنان على "ع" خطبه اى است مشهور به 'خطبه ى زهرا' [ ن. ك: العقد الفريد، ج 3، ص 127. ] كه بحق درخشان ترين گوهر آسمان سخن است و با جملات زير آغاز مى شود:
'كل شى ء خاشع له و كل شى ء قائم به غنى كل فقير و عز كل ذليل و قوه كل ضعيف و مفزع كل ملهوف. من تكلم سمع نطقه و من سكت علم سره و من عاش فعليه رزقه و من مات فاليه منقلبه.' [ نهج البلاغه، خطبه ى 109. ]
هر چيز برابر او افتاده و خوار است و همه بدو ايستاده و برقرار. بى نيازى هر تهيدستى است و عزت هر خوار. نيروى هر ناتوان و پناه هر اندوهبار. هر كه سخن گويد، سخن او شنود و هر كه خاموش باشد نهان او داند. هر كه زنده باشد، روزى ا با اوست و هر كه بميرد، بازگشتش بدوست.
ابن ابى الحديد معتزلى در شرح اين خطبه يادآور شده است كه هر كس بخواهد فصاحت و بلاغت بياموزد و برترى سخنان را نسبت به يكديگر بشناسد، بايد كه در اين خطبه تامل و دقت نمايد، زيرا نسبت اين خطبه با هر كلام فصيح ديگر - غير از كلام خدا و رسول - چونان نسبت ستارگان درخشان به سنگهاى تيره ى زمين است. آنگاه بايد در ارزش و درخشش آن و زيبايى و نيكويى آن و طراوت و لطافت آن دقت نمايد و ترس و وحشت و اضطرب و خشيتى را كه در شنونده ايجاد مى نمايد مورد توجه قرار دهد كه اين خطبه به گونه اى است كه اگر بر كافر زنديقى كه سخت منكر رستاخيز و قيامت است، خوانده شود، قلب او را به لرزه مى كشاند و اعتقادش را متزلزل مى كند. خداوند به گوينده ى اين خطبه از جانب اسلام برترين پاداش را كه ويژه ى اوليايش قرار داده است نصيب گرداند. خداوند بدين انسان "على عليه السلام" چپدر توفيق داده است! گاهى به دست او و شمشير او، گاهى به زبان و بيان او و گاهى به قلب و انديشه ى او. اگر پاى جنگ و جهاد در ميان باشد، او سالار مجاهدان و جنگجويان است و اگر بحث وعظ و اندرز باشد، او سرور واعظان و اندرزدهندگان است. اگر از فقه و تفسير سخن رانده شود، او پيشواى فقيهان و مفسران است و آنگاه كه پاى عدل و توحيد به ميان آيد، او امام اهل عدالت و پيشواى موحدان است:
و ليس على الله بمستنكر
ان يجمع العالم فى واحد [ شرح ابن ابى الحديد، ج 7، صص 203 - 202. ]
از 'نوف بكالى' روايت شده است كه اميرمومنان على "ع" در كوفه در حالى كه بر سنگى ايستاده بود كه 'جعفده بن هبيره مخرومى' "خواهر زاده ى امام "ع"" آن را بر پا داشته بود و
جامه اى پشمين بر تن داشت و بند شمشيرش از لف خرما بود و پاى افزارى از ليف خرما به پاى داشت و نشان سجده بر پيشانى اش چون پينه هاى زانوى شتر پيدا بود،خطبه اى ايراد كرد. جملات نخست اين خطبه - كه آخرين خطبه ايستاده ى امام "ع"پيش از شهادت است - [ همان، ج 10، ص 112. ] چنين است:'الحمدلله الذى اليه مصائر الخلق و عواقب الامر. نحمده على عظيم احسانه و نيز برهانه و نوامى فضله و امتنانه، حمدا يكون لحقه قضا و لشكره اداء و الى ثوابه مقربا ولحسن مزيده موجبا. و نستعين به استعانه راج لفضله، مومل لنفعه واثق بدفعه، معترف له بالطول، مذعن له بالعمل و القول و نومن به ايمان من رجاه موقنا و اناب اليه مومنان و خنع له مذعنا و اخلص له موحدا و عظمه ممجدا و لاذ به راغبا مجتهدا.' [ نهج البلاغه، خطبه ى 182. ]