روزگار شيعه تا عصر سيد رضى - چشمه خورشید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشمه خورشید - نسخه متنی

مصطفی دلشاد تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


روزگار شيعه تا عصر سيد رضى

در دوران آل بويه فضايى جديد براى تنفس شيعيان پيدا شد و آنان كم كم جامعه اى جداگانه و نظام يافته تر از گذشته تشكيل دادند و داراى سرپرست خاص به نام ''نقيب'' شدند كه در اين دوران نقشى جدى و اساسى داشت.

[ [''نقابت'' سرپرستى طالبيان به منظور نگهدارى شرافت خاندانها و رسيدگى به امور مختلف مالى و اجتماعى و اخلاقى و قضايى آنان بود كه به نقابت خاص و عام تقسيم مى شد. در نقابت خاص تنها به امور سرپرستى طالبيان پرداخته مى شد و در نقابت عام داورى و قضاوت و اجراى حدود و سرپرستى اموال و املاك يتيمان و محجوران به نقيبى فقيه و مجتهد واگذار مى شد. ر. ك: ابوالحسن على بن محمد بن حبيب الماوردى، الاحكام السلطانيه، الطبعه الثانيه، افست مركز النشر، مكتب الاعلام الاسلامى، قم، 1406 ق. صص 99 -96، ابويعلى محمد بن الحسين الفراء، الاحكام السلطانيه،: صححه و علق عليه محمد حامد الفقى، الطبعه الثانيه، افست مركز النشر، مكتب الاعلام الاسلامى، قم، 1406 ق. صص 93 -90.

البته نخستين كسى كه ''نقابت'' را بنيان گذاشت و شخصى را به رياست طالبيان گماشت و او را ''نقيب'' ناميد، معتضد بالله، شانزدهمين خليفه ى عباسى بود كه از سال 279 تا 289 خلافت كرد. رك. ك: الظهير الدين ابوالحسن على بن زيد البيهقى فريد خراسان، معارج نهج البلاغه، حققها و قدم لها محمد تقى دانش پژوه،الطبعه الاولى، مكتبه المرعشى النفى قم، 1409 ق. صص 20 -19.] ]

اين اوضاع و احوال جديد فضايى نسبتا مناسب را براى رشد افكار و انديشه ها و
معارف شيعه فراهم نمود و امكان ظهور حركتهاى اجتماعى- سياسى را تا حدى مهيا ساخت، هر چند كه مظلوميت و محروميت شيعيان همچنان ادامه داشت. [ ن. ك: جوئل ل. كرمر، احياى فرهنگى در عهد آل بويه، انسان گرايى در عصر رنسانس اسلامى، ترجمه ى محمد سعيد حنايى كاشانى، چاپ اول، مركز نشر دانشگاهى، 1375 ش. صص 82 -78. ] اين در حالى بود كه شيعه سخت ترين اوضاع و احوال را در دورانى طولانى تحمل كرده و مقاومت نموده بود، بخصوص پس از عصر معاويه كه جريان شيعه زدايى به دست او و به فرمان او ب طور رسمى و همه جانبه شكل گرفت و شيعه تحت استضعاف همه جانبه 0 استضعاف سياسى- استضعاف اقتصادى- استضعاف فرهنگى" قرار گرفت. در روايتى كه ''ابن ابى الحديد معتزلى'' از امام باقر "ع" نقل كرده است، به تصويرى گويا از اين جريان دست مى يابيم.

روايت شده است كه ابوجعفر محمد بن على باقر عليه السلام به يكى از ياران خود فرمود: ''چه ظلمها و ستمها كه از قريش و اتحاد ايشان بر ضد ما، بر ما رفته است و شيعيان و دوستداران ما، از مردم چه كشيده اند! همانا رسول خدا "ص" از دنيا رفت در حالى كه پيش از آن مردم را آگاه كرده بود كه ما سزاوارترين مردم مردم براى جانشينى او و رهبرى مردميم، اما قريش بر ضد ما دسته بندى كردند و حكومت را از جايگاه اصلى آن بيرون بردند و با همان دليل و برهانى كه حق ما را اثبات مى كرد، با انصار احتجاج كردند و حكومت را به دست گرفتند و قريش يكى پس از ديگرى خلافت را دست به دست گرداندند تا آنكه سرانجام حكومت به ما بازگشت "و على "ع" در مصدر حكومت قرار گرفت". اما در پى آن، با وجود بيعت با آن حضرت پيمان شكستند و پرچم جنگ بر ضد ما برافراشتند و صاحب اصلى خلافت و حكومت-هلى "ع"- همواره راههاى دشوار 1پيمود و بر گردنه هاى سخت برآمد تا سرانجام به شهادت رسيد. آن گاه با فرزند على "ع"، حسن "ع" بيعت نمودند و با او پيمانى استوار بستند و سپس پيمان خود گسستند و به فريب پيوستند تا او را ناگزير به تسليم كشاندند و عراقيان بر او شوريدند و پهلويش را با خنجر دريدند و لشكرگاهش را از هم پاشيدند و خلخالهاى كنيزانش را در ربودند. پس به ناچار پيمان متاركه بست و بدان گونه خون خود و خاندانش را كه براستى شمارشان اندك بود، نگاه داشت.

[ امام حسن "ع" در پاسخ برخى اعتراض كنندگان به صلحبا معاويه، فرمود:''و الله ما سلمت الامر اليه الا انى لم اجد انصارا و لو وجدت انصارا لقاتلته ليلى و نهارى حتى يحكم الله بينى و بينه.'' "به خدا سوگند من حكومت را به معاويه وانگذاشتم مگر زمانى كه ديگر ياورى نيافتم و اگر ياورانى مى يافتم شب و روزم را در نبرد با او سپرى مى كردم تا خداوند ميان من و او حكم كند".ابومنصور احمد بن على بن ابى طالب الطبرسى، الاحتجاج على اهل اللجاج، نشر المرتضى، مشهد، 1403 ق. ج 2، ص 291. ] سپس نگاه بيست هزار تن از عراقيان با حسين "ع" بيعت كردند، اما خيانت و پيمان شكنى كردند و فريب پيشه ساختند و بر او خروج نمودند، در حالى كه بيعت وى بر گردنشان بود و اين چنين او را به شهادت رساندند. از آن پس همواره خاندان ما را به استضعاف كشيدند و مورد ظلم و ستم قرار دادند و گرفتار
كاستى و درماندگى كردند و از حقوق حقه مان محروم ساختند و كشتارمان نمودند و پيوسته در بيم به سر برده ايم و بر خون خود و خون دوستان خويش در امان نبوده ايم در تمام اين دوران دروغپردازان و منكران ما، در هر شهر و ديار به سبب دروغ بر ما و انكار فضايل ما نزد حكمرانان و دوستداران ايشان و قاضيان فاسد و كارگزاران بد كار تقرب جستند. پس براى آنان احاديث ساختگى و دروغ روايت نمودند و از ما چيزهايى نقل كردند كه ما نه گفته بوديم و نه انجام داده بوديم. اينها به خاطر آن بود كه ما را نزد مردمان مبغوض و مطرود كنند و اساس اين امر و بيشترين و بزرگترين مقطع اين جريان در روزگار معاويه و پس از شهادت حسن عليه السلام بود. آرى، شيعيان ما را در هر شهر و سرزمينى كشتند و با اندك ظن و گمان دستها و پاهايشان را بريدند و نام هر كس كه در زمره ى دوستان و گروندگان به ما برده شد، زندانى گشت يا اموالش به تاراج رفت يا خانه اش ويران شد. اين لا همچنان سخت تر و افزونتر مى شد تا روزگار عبيدالله بن زياد- قاتل حسين عليه السلام. سپس حجاج آمد و شيعيان را به صورتهاى گوناگون كشت و ايشان را با هر ظن و گمان و تهمتى فروگرفت و كار بدانجا رسيد كه اگر به كسى زنديق يا كافر مى گفتند برايش خوشتر از آن بود كه او را شيعه على معرفى كنند.'' [ شرح ابن ابى الحديد، ج 11، صص 44 -43. ]

/ 273