جلوه هاى بلاغت در نهج البلاغه - چشمه خورشید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشمه خورشید - نسخه متنی

مصطفی دلشاد تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


جلوه هاى بلاغت در نهج البلاغه

نهج البلاغه جلوه اى است از جمال و جلال مظهر همه ى اسما و صفات الهى- على عليه السلام- و صورت نهج البلاغه جلوه اى از صورت على عليه السلام كه در اوج فصاحت و بلاغت به فعلغيت در آمده است ناموس هستى بر موزونى و زيبايى است و كتاب تكوينى "هستى"، كتاب تدوينى "قرآن" و كتاب عينى "معصوم" جلوه ى تام و تمام بلاغت الهى است.

همه ى كائنات و هستى ها، از كوچك و بزرگ،بر پايه ى دقيق ترين اصول و نواميس پديد آمده اند و بر پايه ى همان اصول و نواميس، حيات و هستى همه ادامه مى يابد . آفريننده ى حكيم خود چنين قرار داده است. يكى از اين نواميس، تاثير شى ملايم و متناسب در نفس انسانى. انسان از هر چيز خوب و زيبا و متناسب خوش مى گردد و به سوى آن جذب مى شود. يكى از اين چيزها لفظ فصيح و شيرين و كلام بليغ و متناسب است. اين جعل و آفرينش الهى است كه لفظ خوب، در جانها و دلها مى نشيند و اثر مى كند. بر عكس، لفظ ناهنجار و كلام غير بليغ كمترين نقشى و تاثيرى ندارد و خستگى و بيزارى مى آورد.

خداوند خود نيز، مطابق ناموس و قانونى كه قرار داده است، عمل فرموده و كتاب خويش، قرآن، را در كاملترين صورت فصاحت و زيبايى و بلاغت نازل كرده است...

جهات كماليه ى قرآن مجيد منحصر به فصاحت و بلاغت نيست. اما همه ى آن جهات و معانى و هدايات، در قالب بليغ ترين و بالاترين نوع ممكن سخن ادا شده است. پس ناموس لاغت در آن، به حد اعلا، رعايت و معمول گشته است. بدين گونه قرآن، به جز
ديگر جهات و جنبه هاى بسيار مهم آن، از نظر لفظ و بلاغت و زيباييو فصاحت و وفور عنصر ادبى در آن، نمونه اى مانند ناپذير است. و رعايت حكمت بلاغت در آن اصلى است بنيادى و استوار.

خلفاى خدا در زمين نيز، از قانون الهى و حكمت بلاغت پيروى كرده اند، بلكه اين امر در وجود آنان مفطور بوده است.' [ ادبيات و تعهد در اسلام، صص 3 -2. ]

نهج البلاغه- اخ القرآن- نازله ى فصيح ترين و بليغ ترين مخلوق خدا، على مرتضى است و جلوه هاى بلاغت الهى در آن ملايم و متناسب، زيبا و فريبا، مواج و خروشان مى درخشد و فصاحت [ ['فصاحت' در اصل پاك شدن چيزى است از آنچه آلوده اش مى كند و درباره شير پاك و خالص استعمال مى شده است، چنانكه گويند: 'فصيح اللبن و افصح فهو مفصح و فصيح' يعنى شير از سر شير و كف روى شير پاك شد و خالص و صافى آن باقى ماند و ب معناى واضح و آشكار شدن و روشن شدن و پرده برداشتن از چيزى به كار مى رود، چنانكه گويند: 'افصح الامر' يعنى آن كار واضح و آشكار شد و 'افصح الصبح' يعنى هواى صبح روشن شد و 'افصح عن الشى' يعنى از آن چيز پرده برداشت و آن را آشكار كرد و 'يوم فصح' و 'يوم مفصح' يعنى روز بدون ابر. و به طور استعاره درباره ى انسان به كار رفته است، چنانكه گويند: 'فصح الرجل' يعنى آن مرد زبانش گويا و روان شد و 'كلام فصيح' يعنى سخن روان و بدون تعقيد و پيچيدگى.

'فصاحت' در اصطلاح ادب به معنى روان بودن سخن، روان كلام، تيز زبانى و زبان آورى است. و فصاحت بر سه قسم است: فصاحت كلمه، فصاحت كلام، فصاحت متكلم. فصاحت كلمه عبارت است از سلامت آن از تنافر حروف، غرابت استعمال، مخالفت قياس صرفى و كراهت در شنيدن. فصاحت كلام عبارت است از خلوص آن از تنافر كلمات، ضعف تاليف، تعقيد لفظى و تعقيد معنوى و برخى خلوص آن را تكرار و تتابع اضافات نيز شرط كرده اند. فصاحت متكلم عبارت است از توانايى متكلم بر تاليف كلام فصيح هر چند به كلام فصيح تكلم نكند و بدون داشتن اين قوه فصيح نيست هر چند بر حسب اتفاق به كلام فصيح تكلم كند. ر. ك: ابوالحسين احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغه، بتحقيق و ضبط عبدالسلام محمد هارون، الطبعه الثانيه، شركه مكتبه و مطبعه الحلبى، مصر، 1389 ق. ج 4، صص 507 -506، المفردات، ص 380، مجد الدين ابوالسعادات المبارك بن محمد الجزرى المعروف بابن الاثير، النهايه فى غريب الحديث و الاثر، تحقيق طاهر احمد الزاواى، محمود محمد الطناحى، چاپ چهارم، افست انتشارات اسماعيليان، قم، 1364. ج 3، ص 450، لسان العرب، ج 10، صص 270 -269، سعد الدين مسعود بن عمر التفتازانى، المطول و بهامشه حاشيه السيد مسيرشريف، مكتبه الداورى، قم، صص 24 -15، السيد احمد الهاشمى، جواهر البلاغه فى المعانى و البيان و البديع، الطبعه السادسه، دارالكتب العلميه، بيروت، صص 27 -5.] ] و بلاغت [ ['بلاغت' در اصل لغت به معنى انتهاى هدف و مقصد رسيدن و يا انحام دادن كارى در پايان زمان و مكانى مشخص و نيز به معنى به پايان رسيدن است، چنانكه گويند: 'بلغ الثمر' يعنى ميوه رسيد و 'تبالغ الدباغ فى الجلد' يعنى داروى دباغى كاملا در پوست اثر كرد و 'الابلغ' يعنى آنچه كه نهايت كوشش در آن شده است. 'بلاغت'همچنين به معنى بليغ شدن، چيره زبانى، شيوا سخنى و زبان آورى است.

/ 273