حكومت نزد امام
اميرمومنان "ع" حكومت و زمامدارى را جز وسيله اى براى برپايى حق و دفع باطل نمى ديد و در غير اين صورت آن را از لنگه كفشى پاره و اب بينى بز بى ارزشتر مى دانست.'اما والذى فلق الحبه و برا النسمه، لو لا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناطر و مااخذ الله على العماء الا يقاروا على كظه ظالم و لا سغب مظلوم، لا لقيب حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكاس اولها و لا لفيتم دنياكم هذه ازهد عندى من عفطه عنز.' [ همان، خطبه ى 3. ]
آگاه باشيد، به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، سوگند كه اگر مردم در صحنه حاضر نمى شدند و حجت تمام نمى شد كه يارى كنندگانى براى حق وجود دارد و چنانچه خداوند از دانشمندان ربانى پيمان نگرفته بود كه در برابر پرخورى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان آرام و قرار نگيرند و سكوت نكنند، بى تامل ريسمان مهار شترحكومت را بر گردنش مى افكندم و با همان جام نخست، آخرش را هم سيراب مى كردم كه دنياى شما "با همه ى زينتهايش" در نظر من بارزشتر از آب بينى بز است.
حكومت نزد آن حضرت چنين بود و آن را وسيله ى قدرتمدارى و زراندوزى نمى دانست،بلكه حكومت را وسيله ى آشكار كردن نشانه هاى دين و ديندارى و اصلاح امور مردمان و فراهم ساختن امنيت و آسايش براى ستمديدگان و برپا نمودن حدود الهى كه بالاترين آن حدود عدالت بود، مى دانست.
'اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسه فى سلطان و لا التماس شى ء من فضول الحطام، ولكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك، فيامن المظلومون من عبادك و تقام المعطله من حدودك.' [ همان، كلام 131. ]
پروردگارا تو مى دانى آنچه ما انجام داده ايم نه براى اين بود كه ملك و سلطنتى به دست آوريم و نه براى اينكه از متاع پست دنيا چيزى تهيه كنيم، بلكه به خاطر اين بود كه ناشنه هاى از بين رفته ى دينت را باز گردانيم و در شهرهايت اصلاحگرى كنيم تا بندگان ستمديده ات به امنيت و آسايش رسند و قوانين و حدودى كه به دست فراموشى سپرده شده بار ديگر عملى گردد.