نهج البلاغه منظوم
ترجمه اى است با مختصر توضى ميان دو هلال، همراه با ترجمه و شرح منظوم نهج البلاغه از محمد على انصارى قمى كه مجلد نخست از مجلدات دهگانه ى آن در سال 1327 شمسى به چاپ رسيده است.نمونه ى ترجمه
"فى صفه الزهاد"'كانوا قوما من اهل الدنيا و ليسوا من اهلها، فكانوا فيها كمن ليس منها، عملوا فيها بما يبصرون و بادروا فيها ما يحذرون، تقلب ابدانهم بين ظهرانى اهل الاخره. و يرون اهل الدنيا يعظمون موت اجسادهم و هم اشد اعظاما لموب قلوب احياءهم.' [ نهج البلاغه، خطبه ى 230. ]
"در تعريف پارسايان"
نيكان مردمانى هستند كه از اهل دنيا نيستند و با اينكه در آن زندگى مى كنند، گويى در آن نمى باشند "مكانشان در جهان، لكن مرغ جانشان براى آشيانى ديگر به پرواز است". در دنيا عملشان براى چيزى است كه آن را مى نگرند و به دفع عذابى كه از آن ترسانند مى شتابند. "با اينكه با جهانيان به آميزشند" بدانهايشان بين اهل آخرت در گردش است. جهانيان را مى نگرند كه مرگ ابدانشان را بزر شمارند، ولى آنها مرگ دلهاى زنده ى خويش را بزرگتر شمارند"همواره گريزان از گناهو مواظبند مبادا آئينه ى پاك و مصفاى دلشان را زنگ گناه تيره سازد."
هلا زهاد نيكو مردمانند
به دنيا جملگى دارند منزل
تو گويى اهل اين دنيا نباشند
از اين گلخن سراى تنگ ناسوت
عمل آرند چيزى را كزين دار
هماره از عذاب حق هراسان
ار چه بوده بين اهل دنيا
چو در اهل زمانه بنگريدند
مهم دانسته آنان مرگ دل را
مواظب بوده كان آئينه پاك
از جامى كه مه و خور خيره گردد
بدورند از همه دل مردگى ها
بحق از جان نموده بندگى ها
كه با اينكه همه اهل جهانند
ولى كنده به آسانى از آن دل
در آنند از آن اندر تحاشند
به فكر گلشن پر نور لاهوت
چو بيرون گشته بنمايند ديدار
به كوشش از براى دورى از آن
به گردش بوده در گلزار عقبا
كه آنها مرگ تن را سخت ديدند
زده تن فكر جسم و آب و گل را
نگيرد گردى از اين توده ى خاك
مباد از زنگ عصيان تيره گردد
بحق از جان نموده بندگى ها
بحق از جان نموده بندگى ها