زيبايى شناسى ابن ابى الحديد معتزلى
ابن ابى الحديد معتزلى در جاى جاى شرح نهج البلاغه خويش با نگاهى زيباشناسانه جلوه هاى بلاغت و شگفتيهاى حكمت كلام على "ع" را مورد توجه قرار داده است. وى گاهى در برابر عظمت كلام على "ع" كه محتوايى قرآنى دارد گويد كه سزاوار است تمام سخنوران عرب در برابر آن سجده كنند، چنانكه در ذيل يكى از خطبه هاى شگفت نهج البلاغه، [ همان، كلام 221. ] چنين مى گويد، [ شرح ابن ابى الحديد، ج 11، ص 153. ] و مكرر خواننده را به برترى كلام على "ع" - پس از كلام خدا و رسول - بر همگان، توجه مى دهد، [ همان، ج 1، ص 24، ج 6، ص 278، ج 7، ص 202. ] و در موارد متعدد به بيان زيباييها و شگفتيهاى نهج البلاغه مى پردازد و اثبات مى كند كه هيچ كتابى - پس از قرآن كريم - با آن قابل قياس نيست و لطايف و دقايق سخن على "ع" معجزه ى قولى است. [ ن. ك: همان، ج 6، ص 243. ]
ابن ابى الحديد معتزلى در ذيل خطبه ى 'جهاديه' [ نهج البلاغه، خطبه ى 27 . ] يادآور مى شود كه بسيارى در تشويق و تحريك به جهاد و فراخواند به آن خطبه ساخته اند و همگى ايشان سخن خود را از كلام اميرمومنان "ع" اقتباس كرده اند و بهترين آنها خطبه ى جهاديه ى 'ابن نباته' است كه به حق فاصله ى آن با خطبه ى امام فاصله ى زمين تا آسمان است: 'سخن ابن نباته در حضيض خاك است و كلام اميرمومنان در بلنداى آسمان.' [ شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 84. ]
خطبه ى جهاديه ى امام "ع" با اين عبارت آغاز مى شود:'اما بعد، فان الجهاد باب من ابواب الجنه، فتحته الله لخاصه اوليائه و هو لياس التقوى و درع الله الحصينه و جنته الوثيقه. فمن تركه رغبه عنه البسه الله ثوب الذى و شمله البلاء و ديث بالصغار و القماءه و ضرب على قلبه بالاسهاب و ظاديل الحق منه بتضييع الجهاد و سيم الخسف و منع النصف.' [ نهج البلاغه، خطبه ى 47. ] اما بعد، جهاد، درى است از درهاى بهشت كه خدا به روى گزيده ى دوستان خود گشوده است و حامعه ى توقواست كه بر تن آنان پوشيده است. زره استوار الهى است كه آسيب نبيند و سپر محكم اوست "كه تير در آن ننشيند". هر كه جهاد را واگذارد و ناخوشايند داند،خدا جامه ى خوارى برتن او پوشاند و فوج بلا برسرش كشاند و در زبونى و فرومايگى بماند.دل او در پرده هاى گمارهى نهان و حق از او روى گردان. به خوارى محكوم و از عدالت محروم.
نهج البلاغه در اوج رسايى و شيوايى و زيبايى است، چنانكه ابن ابى الحديد معتزلى در شرح عبارات زير از خطبه ى 'غرا' يادآور شده است.
'اولى الابصار و الاسماع و العافيه و المتاع، هل من مناص او خلاص، او معاذ او ملاذ، او فراراو محار! ام لا؟ "فانى توفكون!" [ قرآن، عنكبوت 61، زخرف 87. ] ام اين تصرفون! ام بماذا تغترون! و انما حظ احدكم من الارض ذات الطول والعرض. قيد قده متعفرا على خده. الان عبادالله و الخناق مهمل و الروح مرسل، فى فينه الارشاد و رواحه الاجساد و باحه الاحتشاد و مهمل البقيه و انف المشيه و انظار التوبه و انفساح الحوبه قبل الضنك و المضيق و الروع و الزوق و قبل قدوم الغائب المنتظر و اخذه العزيز المقتدر.'[ نهج البلاغه، خطبه ى 83. ]
اى خداوندان ديده هاى بينا و گوشهاى شنوا و تندرستى و مال و متاع اين جهانى!آيا گريزگاهى هست؟ يا راه نجاتى؟ يا جاى امنى؟ يا پناهگاهى؟ يا به دنيا بازگشتى؟ يا نه چنين است؟ پس كى باز مى گرديد؟ و به كجا مى رويد؟ و فريفته ى چه هستيد؟ حالى كه بهره ى هر يك از شما از زمين پرطول و عرض، همان اندازه است كه با گونه ى خاك آلود بر آنخفته است! هم اكنون بندگان خدا! كه طناب مرگ بر گلو سخت نيست، روان ازاد است و وقت ارشاد باقى است و تن ها در آسايش است و هنگام گرد آمدن و كوشش است و اندك زمانى داريد از ماندن و مجالى براى اراده كردن و فرصت براى توبت و فراخى برار عرض حاجت بكوشيد پيشاز تنگى و در سختى به سر برديم و بيم داشتن و مردن و پيش از در آمدن مرگ غايبى كه منتظر رسيدن آنيد و گرفتار شدن به خشم خداى بزرگو توانا، كه گريختن از آن نتوانيد .