پرواپيشگان و قرآن - چشمه خورشید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشمه خورشید - نسخه متنی

مصطفی دلشاد تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


پرواپيشگان و قرآن

اميرمومنان على "ع" در توصيف نسبت پرواپيشگان- كه به كمال تربيت دست يافته اند- با قرآن فرموده است:'تالين لاجزاء القرآن يرتلون ترتيلبا. يحزنون به انفسهم و يستثيرون به دواء ذائهم. فاذا مروا بايه فيها تشويق ركنوا اليها طمعا و تطلعت نفوسهم اليها شوقا و ظنوا انها نصب اعينهم. و اذا مروا بايه فيها تخويف اصغوا اليها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفير جهنم و شهيقها فى اصول آذانهم.' [ همان، خطبه ى 193. ]
قرآن را جزء جزء با تامل و درنگ بر زبان دارند و با خواندن آن اندوهبارند و در آن اندوه داورى درد خود را به دست مى آرند. و اگر به آيه اى گذشتند كه تشويقى در آن است، به طمع بيارمند و جانهايشان چنان از شوق برآيد كه گجويى ديده هايشان بدان نگران است و اگر آيه اى را خواندند كهدر آن بيم دادنى است، گوش دلهاى خويش بدان نهند، آن سان كه پندارى بانگ برآمدن و فروشدن آتش دوزخ را مى شنوند.

تفسير آيات قرآن

در نهج البلاغه مواردى متعدد از تفسير اميرمومنان على "ع" وارد شده است كه تفسيرى يگانه و بى همتاست. شريف رضى آورده است كه حضرت فرمود:'كفى بالقناعه ملكا و بحسن الخلق نعيما. و سئل عليه السلام عن قوله تعالى "فلنحيينه حياه طيبه" [ قرآن، نحل 97. ]

فقال:'هى القناعه.' [ نهج البلاغه، حكمت 229. ]

قناعت دولتمندى را بس و خوى نيك نعمتى بود در دسترس. "و حضرتش را از تفسير آيه "فلنحيينه حياه طيبه" "قطعا او را با زندگى پاكيزه اى، حيات- حقيق- بخشيم" پرسيدند، فرمود:" آن قناعت است.

امام "ع" در تبيين زهد براساس تفسيرى از قرآن كريم فرمود:'الزهد كله بين كلمتين من القرآن قال الله سبحانه: "لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم" [ قرآن، حديد 23. ]

و من لم ياس على الماضى و لم يفرح بالاتى فقد اخذ الزهد بطرفيه.' [ نهج البلاغه، حكمت 439. ]

همه ى زهد در دو كلمه از قرآن فراهم است، خداى سبحان فرمايد: 'تا بر آنه از دستتان رفته دريغ مخوريد و بدانچه به شما رسيده شادمان مباشيد'. و آن كه بر گذشته دريغ مخورد و به آينده شادمان نباشد از دو سوى زهد گرفته است.

على "ع" در تبيين حاكم شدن ضد ارزشها در جامعه به سبب پشت كردن به فرمانهاى الهى و فراموش كردن قواعد زندگى دينى فرموده است:'ياتى على الناس زمان عضوض، يعض الموسر فيه على ما فى يدييه و لم يومر
بذلك، قال الله سبحانه: "و لا تنسوا الفضل بينكم" [ قرآن، بقره 237. ]

تنهد فيه الاشرار و تستذل الاخيار و يبايع المضطرون و قد نهى رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- عن بيع المضطرين.' [ نهج البلاغه، حكمت 468. ]

مردمان راروزگارى رسد بس دشوار، توانگر در آن روز آنچه را در دست دارد سخت نگاه دارد و او را چنين نفرموده اند، خداى سبحان فرمايد: 'بخشش ميان خود را فراموش مكنيد'. بدان در آن روزگار بلند مقدار شوند و نيكان خوار و خريد و فروش كنند با درماندگان به ناچار "رمدمان بينوا هستى خود را از سر اضطرار و ناچارى به بهايى اندك مى فروشند و متمكنان آنان را استثمار مى كنند"در حالى كه رسول خدا از چنين معاملتى نهى كرده است.

آموزگار حقيقى قرآن گاهى آيه اى زا قرآن را تلاوت كرده و آنگاه در امتداد آن به بيان لطايف و حقايقى شگفت پرداخته است. آن حضرت پس از تلاوت آيات "الهاكم التكاثر حتى زرتم المقابر" [ قرآن، تكاثر 2 -1. ]

"تفاخر به فزوندارى شما را به خود مشغول نمود تا با گورها رودررو شويد" فرمود:'يا له مراما ما ابعده! و زرورا ما اغفله' و خطرا ما افظعه! لقد استخلوا منهم اى مدكر و تناوشوهم من مكان بعيد! افبمصارع آبائهم يفخرون! ام بعديد الهلكى يتكاثرون! يرتجعون منهم اجسادا خوت وحركات سكنت. و لا يكونوا عبرا، احق من ان يكونوا مفتخرا و لان يهبطوا بهم جناب ذله، احجى من ان يقوموا بهم مقام عزه! لقد نظروا اليهم بابصار العشوه و ضربوا منهم فى غمره جهاله و لو استطقوا عنهم عرصان تلك الديار الخاويه و الربوع الخاليه، لقالت: ذهبوا فى الارض لالا و ذهبتم فى اعقابهم جهالا، تطوون فى هامهم و تستنبتون فى اجسادهم و ترتعون فيما لفظوا و تسكنون فيما خربوا و انما الايام بينكم و بينهم بواك و نوائح عليكم.

اولئكم سلف عايتكم و فراط مناهلكم، الذين كانت لهم مقاوم العز و حلبات الفخر، ملوكا و سوقا.
سلكوا فى بطون البرزخ سبيلا سلطت الارض عليهم فيه، فاكلت من لحومهم و شربت من دمائهم، فاصبحوا فى فجوات قبورهم جمادا لا يمنون و ضمارا لا يوجدون، لا يفزعهم ورود الاهوال و لا يحزنهم تنكر الاحوال و لا يحفلون بالرواجف و لا ياذنون للقواصف. غيبا لا ينتظرون و شهودا لا يحضرون و انما كانوا جميعا فتشتتوا و آلافا فافترقوا و ما عن طول عهدهم و لا بعد محلهم، عميت اخبارهم و صمت ديارهم و لكنهم سقوا كاسا بدلتهم بالنطق خرسا و بالسمع صمما و بالحركات سكونا، فكانهم فى ارتجال الصفه صرعى سبات. جيران لا يتانسون و احباء لا يتزاورون. بليت بينهم عرا التعارف و انقطعت منهم اسباب الاخاء فكلهم و حيد و هم جميع و بجانب الهجر و هم اخلاء، لا يتعارفون لليل صباحا و لا لنهار مساء...' [ همان، كلام 221. ]

وه! كه چه مقصد بسيار دور و چه زيارت كنندگان بيخبر- و در خواب غرور- و چه كار دشوار و مرگبار. پنداشتند كه جاى مردگان تهى است، در حالى كه سخت مايه ى عبرتند- ليكن عبرت گيرنده كيست؟- از جايى دور، دست به مردگان يازيدند [ "و انى لهم التناوش من مكان بعيد." "و چگونه از جايى چنين دور دست يافتن براى آنان ميسر است". قران، سبا 52. ]

/ 273