نبوغ و استعداد سيد رضى
سيد رضى از اوان كودكى همراه برادرش سيد مرتضى به تحصيل علوم مقدماتى پرداخت و هوش سرشار و استعداد كم نظير خود را در عرصه هاى مختلف ظاهر ساخت. بيش از ده سال از سن شريف رضى نگذشته بود كه به سرودن شعر پرداخت و چنان قريحه اى از خود نشان داد كه سابقه نداشت. در سال 369 هجرى، عضدالدوله ديلمى كه از قدرت و نفوذ ابواحمد پدر سيد رضى بيمناك بود او و چند شخصيت بزرگ ديگر علويان را دستگير كرد و پس از مصادره ى اموالشان به قلعه ى اصطخر در فارس به زندان افكند. [ المنتظم، ج 14، ص 268، الكامل فى التاريخ، ج 8، صص 710 -709، شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 32. ] در آن هنگام سيد رضى ده سال بيشتر از عمرش نمى گذشت. چون شنيد كه 'مطهر بن عبدالله' وزير 'عضدالدوله' هنگام دستگيرى پدرش به او گفته است 'كم تدل علينا بالعظام النخره!' "چقدر در برابر ما به استخوانهاى پوسيده مى بالى!" و مقصودش نياكان وى، امامان شيعه بود، سخت از اين اهانت به خشم آمد و قصيده اى در هجو 'مطهر بن عبدالله' سرود و در آن قصيده ضمن هجو و تهديد وزير عضدالدوله، پدر خود را ستود و بدو افتخار نمود و افتخارات خاندان خود را برشمرد. [ ن. ك: ديوان الشريف الرضى، ج 1، صص 310 -305. ] شگفت آنكه اين قصيده ى بلند و استوار اثر نوجوانى دهساله استو به نبوغى پيشرس دلالت دارد. [ سيد محمد مهدى جعفرى، پژوهشى در اسناد و مدارك نهج البلاغه، چاپ اول، انتشارات قلم، 1356 ش. ص 39. ]داستان پاسخى كه او در نه سالگى به پرسش استادش 'سيرافى'- نحوى معروف- داده است، بيانگر نبوغ سيد رضى و عزت نفس و بلندى همت اوست. 'ابن خلكان' از قول 'ابن جنى' نحوى بى نظير و استاد بزرگ سيد رضى، نقل كرده است كه هنوز سيد رضى كودكى بيش نبود و سنش به دهسال نمى رسيد كه نزد 'سيرافى' نحو مى آموخت. روزى استاد در حضور جمعى از عالمان از 'سيد رضى' پرسيد: 'اگر گفته شود: 'رايت عمر' علامت نصب عمر چيست؟' و سيد رضى بلافاصله پاسخ داد: 'بغض على'. سيرافى و حاضران در مجلس از تيزهوشى و حاضر جوابى آن نوجوان شيعى در شگفت فروماندند، [ وفيات الاعيان، ج 4، ص 416، ابومحمد عبدالله بن اسعد اليافعى،مرآه الجنان و عبره اليقضان فى معرفه ما يعتبر من حوادث الزمان، الطبعه الاولى، مطبعه دائره المعارف النظاميه الكائنه، حيدر آباد الدكن، 1339 -1337 ق. ج 3، ص 19، محمد بن الحسن الحر العاملى، آمل الامل، تحقيق السيد احمد الحسينى، الطبعه الاولى، مكتبه الاندلس، بغداد، 1385 ق. ج 2، ص 265. ] زيرا 'سيد رضى' به ابهام سخن گفته بود و نصب را به معناى دشمنى و بد خواهى بيان كرده بود. [ 'عمر' به علت معدوله بودن و علميت، غير منصرف است و اسمهاى غير منصرف توين نمى پذيرند و جرشان هم به فتح است. لذا نمى توان گفت: 'رايت عمرا'. بايد گفت: 'رايت عمر' و اگر چنان كلمه اى ديديم، بايد آن را 'عمرا' خواند كه منصوب 'عمرو' است و به دليل همين قاعده، اين دو اسم با يكديگر اشتباها نمى شوند، لذا نوشتن 'عمرا' لازم نيست. سيد رضى، ص 36. ]