زيبايى شناسى جرج جرداق مسيحى
جرج جرداق مسيحى اديب بلند پايه لبنانى نيز نهج البلاغه را معجزه ى قولى و اعجاز ادبى دانسته و با نگاهى زيباشناسانه جلوه هاى بلاغت و شگفتيهى حكمت آنرا در معرض ديده و دل قرار داده است. [ ن. ك: جرداق، روائع نهج البلاغه، الطبعه الثانيه، مركز الغدير للدراسات اسلاميه، 1417 ق. صص 16 -9. ] او در فصلى از كتاب خود كه به شگفتيهاى نهج البلاغه پرداخته است چنين مى نويسد:او پيشوايى بزرگ در ادب بود، همچنان كه در اثبات حقوق و تعليم و راهبرى نيز امامى بى مانند بود. و نشانه ى اعجاز ادبى امام كتاب نهج البلاغه است كه براساس بلاغت عرب برخاسته، چنانكه قرآن هم در استوايى برتر چنين بلاغتى را حائز گرديده است. سبك و اسلوب بلاغت عربى طى سيزده قرن بر همين بنيان برخاسته و از فروزش اين روش رساى ممتاز فروگرفته و از بيان سحرانگيزش بهره يافته است.على، بلاغت بيان عربى را از گذشته به روزگار خويش پيوند داد و زيباييهاى سبك روشن پيش از اسلام را كه با سلامت فطرت صحرايى عرب همراه بود با روش پاك و مصفاى ادب اسلامى كه متضمن پاكيزگى فطرت دينى و منطق استوار آسمانى است بدون هيچ گونه جدايى و گسستى هماهنگ ساخت و آن چنان بلاغت پيشينه ى عرب را با جذبه ى سخن پيامبر در آميخت كه سخنش بدانجا رسيد كه گفتند بيان او فروتر از كلام خالق و فراتر از سخن مخلوق است.
در اين مورد جاى هيچ گونه شگفتى نيست، زيرا براى على همه ى وسايل اين بلاغت برين و ممتاز آماده بود، بدان جهت كه او در محيطى پاك و سالم و صافى رشد يافت و با پيامبر كه حكمتى والاتر از همگان داشت زيست كرد و رسالت راستين پيامبر را در والاترين مدار گرمى و نيرو دريافت و استعداد توانا و خدادادى اش را بر اين امتيازات بيفزود و همه ى امكانات برترى اجتماعى و فطرى و خانوادگى برايش فراهم آمد. اما تيزبينى و ذكاوت سرشار او در همه ى عبارات نهج البلاغه تاثير عميق به جا گذاشت، ذكاوتى زنده، توانا، گسترده و ژرف كه هيچ گونه تعمقى را رها نكرد و آنچنان همه جانبه و نامتناهى بود كه هيچ جانبى را خالى نگذاشت و هيچ كم و بيشى در سخنش ناگفته نماند. او در عميق ترين مسائل انسانى فرورفت و پيچيده ترين رموز را دريافت و در نهانگاه اسرار حيات نفوذ كرد و نتايچى راستين از كاربرد اين همه ابزار دقيقدر نزديكترين و دورترين چشم اندازهاى معنوى به دست آورد.
از امتيازات اينتيزبينينادر و بى مانند علوى پيوستگى منطق استوارى است كه در سخنش مشهود است، چنانكه پيوند انديشه اش را در ابعاد گونه گون نشان مى دهد و نتايجى متحد و طبيعى از پيوست حلقه هاى علت و معلول درك و بيان و ابراز مى دارد،
نانكه افكارش از بحثى به ديگر بحث گرده خورده و انسجامى تام جاى هرگونه انفاصلى را گرفته و هر يك به ديگرى تكيه كرده است و اين دليل گسترش انديشه و نظرى اس كه الفاظ را چنان به استخدام كشيده كه تامل و ژرف انديشى را به همراه مى آورد و هر عبارت آن آفاق تازه را در وراى افقهاى فكرى مى گشايد.
از چه چشم انداز گسترده اى در روشهاى عميق انديشه مى توان به كشف حقيقتى چون گفتار على دست يافت آنجا كه گويد:
'الناس اعداء ما جهلوا.' [ نهج البلاغه، حكمت 172 و 438. ]
مردم با آنچه نمى دانند دشمنند.
'قيمهكل امرى ما يحسنه.' [ همان، حكمت 81. ]
انسان را آن بهاست كه در ديده اش زيباست.
'الفجور دار حصن ذليل.' [ همان، خطبه ى 157. ]
بدكارى قلعه ى پستى و خوارى است.