چشمه خورشید

مصطفی دلشاد تهرانی

نسخه متنی -صفحه : 273/ 37
نمايش فراداده

عدالت امام

پس از بيعت همگانى با على "ع" و تشكيل حكومت آن حضرت، چون اميرمومنان "ع" برنامه اى انقلابى را براى اصلاح امور در پيش گرفت و عدالت را بدون ملاحظه ى اين و آن برپا نمود، بسيارى از در مخالفت در آمدند و دوستانى نيز زبان به نصيحت گشودند تا امام "ع" در عدالتخواهى خود تجديد نظر كند تا حكومت نوپايش آظسيب نبيند و موج مخالفت كاهش يابد، اما آن پيشواى عدالتخواهان گامى در جهت سازش و عدول از عدل برنداشت و محكم و استوار بر آرمانهاى الهى ايستاد و شان عدالتخواهانه ى خود را معرفى كرد. [ ن. ك:محمد باقر بهبودى، سيره ى علوى، تهران، 1368 ش. صص 87 -84. ]

'اتامرونى ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه و الله لا اطور به ما سمر سمير و ما ام نجم فى السماء نجما. لو كان المال لى لسويت بينهم فكيف و انما المال مال الله. الا و ان اعطاء المال فى غير حقه تبذير و اسراف و هو يرفع صاحبه فى الدنيا و يضعه فى الاخره و يكرمه فى الناس و يهينه عندالله.' [ نهج البلاغه، كلام 126. ]

آيا مرا فرمان مى دهيد كه براى پيروزى خود، از جور و ستم، در حق كسانى كه بر آنان حكومت مى كنم استمداد جويم؟ به خدا سوگند تا عمر من باقى و شب و روز برقرار و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مى كنند، هرگز به چنين كارى دست نمى زنم. اگر اموال از آن خودم بود، به طور مساوى در ميان ايشان تقسيم مى كردم، تا چه رسد به اينكه اين اموال اموال خداست "و متعلق به مردم". آگاه باشيد، بخشيدن مال در غير موردش تبذير و اسراف است. ممكن است اين كار در دنيا باعث سربلندى انجام دهنده ى آن شود، ولى در آخرت موجب سرافكندگى مى گردد. "احيانا" در ميان مردم "دنياپرست" گرامش اش مى تنمايد، ولى در نزد خداوند خوارش مى سازد.

'و الله لان ابيت على حسك السعدان مسهدا،او اجر فى الاغلال مصفدا، احب الى من ان القى الله و رسوله يوم القيامه ظلما لبعض العباد وغاصبا لشى ء من الحطام و كيف اظلم احدا لنفس يسرع الى البلى قفولها و يطول فى الثرى حلولها؟ و الله لقد رايت عقيلا و قد املق حتى استماححنى من بركم صاعا و رايت صبيانه شعث الشعور، غبر الالوان من فقرهم، كانما سودت وجوههم بالعظلم، و عاودنى موكدا و كرر على القول مرددا، فاصغيت اليه سمعى، فظن انى ابيعه دينى و اتبع قياده مفارقا طريقتى، فاحميت له حديده، ثم ادنيتها من جسمه ليعتبر بها، فضبج ضجيج ذى دنف من المها و كاد ان يحترق من ميسمها، فثقلت له: تكلتك الثواكل يا عقيل! اتئن من حديده احماها انسانها للعبه و تجرنى الى نار سجرها جبارها لغضبه! اتئن من الاذى و لا ائن من لظى؟!' [ همان، كلام 224. ] به خدا سوگند، اگر شب را تا بامداد بر بسترى از خار سخت بيدار به سر برم. و يا در غل و زنجير بسته و كشيده شوم، برايم محبوبتر است از اينكه خدا و رسولش را روز قيامت در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان، ستم كرده و چيزى از اموال دنيا را غصب نموده باشم. چگونه به كسى ستم روا دارم، آَّ هم براى جسمى كه تار و پودش بسرعت سوى كهنگى پيش رود "و از هم مى پاشسد" و مدتهاى مديد در ميان خاكها مى ماند. به خدا سوگند، برادرم عقيل را ديدم كه بشدت فقير شده بود و از من مى خواست كه يك من از گندمهاى شما را به او ببخشم . كودكانش را ديدم كه از گرسنگى موهايشان ژوليده و رنگشان در اثر فقر دگرگون شده، گويا صورتشان با نيل رنگ شده بود. عقيل باز هم اصرار كرد و چند بار خواسته ى خود را تكرار نمود. من به او گوش فرا دادم. خيال كرد من دينم را به او مى فروشم و به دلخواه او گام برمى دارم و از راه و رسم خويش دست مى كشم. "اما من براى بيدارى و هشيارى اش" آهنى را در آتش گداختم، سپس آن رابه بدنش نزديك ساختم، تا با حرارت آن عبرت گيرد. ناله اى همچون بيمارانى كه از شدت درد مى نالند سر داد و چيزى نمانده بود كه از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: هان اى عقيل، زنان سوگمند در سوگ تو بگريند. از آهن تفتيده اى كه انسانى آن را به صورت بازيچه سرخ كرده است. ناله مى كنى، اما مرا به سوى آتشى مى كشانى كه خداوند جبار با شعله ى خشم و غضبش آن را برافروخته است! تو از اين رنج مى نالى و من از آتش سوزان نالان نشوم؟!

'و الله لو اعطيت الاقاليم السبعه بما تحت افلاكها، على اعصى الله فى نمله اسلبها جلب شعيره ما فعلته.' [ همان. ]

به خدا سوگند، اگر اقليمهاى هفتگانه با آنچه در زير آسمانهاست به من دهند كه خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نافرمانى كنم، هرگز نخواهم كرد.

اميرمومنان على "ع" را از زبان خودش در آينه ى نهج البلاغه چنين مى يابيم كه نهج البلاغه چشمه اى زلال از درياى وجود اوست.