و از اين ندا بايد نداى خلق را به هنگام دميدن صور و برآمدن ايشان را از گور و جمع شدن آنان را در عرصات قيامت ـ كه اجابت نداى پروردگار است ـ ياد كند كه بعضى مقبول و مقرّب و بعضى مردود و مطرودند. و در آغاز كار، همانند حاجيان در ميقات، ميان بيم و اميدند كه نمىدانند اتمام حج و قبول آن براى ايشان ميسّر است ينه».
صوفيان گفتند :
(عبدالرزاق اصفهانى) پايان اين فصل را گفتههاى نايبالصدر شيرازى در كتاب تحفةالحرمين قرار مىدهيم كه نوشه است:
«هنگام گفتن لبّيك، متذكّر باشد كه آيا در زمره: «الّذين نُودوا فَاَجابوا وشُوقوا فاشْتاقُوا واُستنهضوا فنهضوا وقطعوا العلايق وفارقوا الخلايق وأقبلوا على بيت الله الذي رفع قدره; تسلياً بلقاء البيت عن لقاء ربّ البيت الى ان يرزقوا منتهى مناهم و سعدوا بالنظر الى مولاهم» = آنانى قرار دارى كه فراخوانده شدند و آنان اجابت كردند و به سوى او تشويق شدند و با اشتياق پاسخ دادند و به حركت فراخوانده شدند و آنان به پا خاستند و از وابستگىها رهيده و از همه بريدند. آنان به جاى ديدار صاحبخانه، خود را به ديدار خانه تسلّى بخشيدند و سرانجام به آرزوى ديرينشان نائل آمده، به ديدار دوست، كامياب گرديدند، يآنكه در حزب كسانى است كه در جواب تلبيه بگويند: «للبّيك ولا سعديك» در خوف و رجا باشد جز به فضل و كرم حق متكل نشود. اوّل خطرات است. پير هروى مىفرمايد: «الهى! همه از انجام مىترسند، عبدالله از آغاز».
لبّيك عشق زن تو در اين راه خوفناك و احرام درد گير در اين كعبه رجا (عطّار) حال كه با اسرار اين «كلمه الهى» آشنا شدى، بكوش كه آن را با تمام وجود بر زبان جارى كنى و نهايت توجّه و حضور قلب را داشته باشى.
مرحوم فيض كاشانى در كتاب خلاصة الأذكار گويد: «ذكر را چهار مرتبه است:
نخست آنكه ذكر تنها بر زبان جريان يابد.
دومّ آنكه علاوه بر زبان، قلب نيز ذاكر و متذكّر باشد. بديهى است كه براى حضور قلب، مراقبت و مداومت لازم است; چه اگر قلب را به حال خود رها كنند، در وادى انكار سرگردان خواهد شد.
سوّم آنكه ذكر خدا چنان در قلب متمكن شود و بر آن مستولى گردد، كه بازگيرى توجّه قلب از آن، دشوار است....
چهارم آنكه بنده خدا، يكسره در مذكور (خداى جلّ شأنه و ذكره) مستغرق شود كه ديگر نه به ذكر و نه به قلب خود توجّه دارد».
و ابوسعيد خرّاز نيز گفته است: «ذكر سه وجه است:
ذكرى است به زبان و دل از آن غافل، اين ذكر عادت بود.
و ذكرى است به زبان و دل حاضر، اين ذكر طلب ثواب بود.
و ذكرى است كه دل را بگرداند و زبان را گنگ كند; قدر اين ذكر كس نداند جز خداى تعالى».
پس تو هم ذكرى از دل و جان بگو و به آن معرفت داشته باش و با آن به خداى خود نزديك شو و رضايت او را جلب نما.
چون سوى صحراى حجاز عشق رفتى اوّل به ميقات وفا لبّيك گفتى؟
چون بلبل افغان كردى و چون گل شكفتى از شوق روى گلرخى در طرف بستان؟
(حسنزاده آملى)
حال كه به مكّه شهر دلدادگان و واصلان، مهبط ملائكه و فرشتگان و سرزمين اوليا و پيامبران، رسيدهاى و مىخواهى به آنجا داخل شوى، چگونه بايد باشى؟ به چه شكل و هيئتى وارد اين شهر مقدّس شوى؟ چه چيز بايد بگويى و چه كار بايد بكنى؟ در اين زمينه استاد اخلاق سيد عبدالله شبّر گويد:
«به هنگام ورود به مكّه، بدان كه به حرم امن خدا رسيدهاى. پس اميد داشته باش كه از آتش جهنّم در امان باشى و بترس كه صلاحيّت قرب خدا در تو نباشد و در همين هنگام كه به حرم وارد مىشوى، خيانت پيشه و مستحق عذاب باشى; ولى حال «رجا» هميشه بايد بر خوف غلبه كند، كه كرم الهى شامل و صاحب خانه كريم است و مراعات حق مهمامكن واجب، و شايسته نيست كه حرمت پناهندگان حرم ضايع شود».
«حجگزار در هنگام دخول به شهر مكّه، به ياد آورد كه به حرم امن الهى رسيده است و اميدوار باشد كه باورود به آن از عقاب خداوند در امان مىماند و بترسد از اينكه شايستگى قرب خداوند را نداشته باشد و در نتيجه با دخول به حرم، نوميد و مستحق خشم الهى شود. امّا بايد در همه اوقات، اميد او بر ترسش غلبه داشته باشد; چه كرم خداوند عام و شرافت خانه او، عظيم و حقّ زيارتكننده، محفوظ است و خداوند پناهنده و التجا كننده را ضايع نمى گذارد».
چون عروس حرم كند جلوه جان شيرين بر او نثار كنند (اصفهانى) حال كه وارد مكّه شدهاى و رو به سوى خانه خدا دارى، خداى را شكر كن كه به شرف ميهمانى او نائل آمدهاى و مفتخر به زيارت خانه او گشتهاى. پس رو به حرم كن و با مشاهده آن، سخنان عالم ربّانى علاّمه مولى مهدى نراقى را به ياد آور كه فرموده است:
«و چون چشم حجگزار به خانه افتد، بايد عظمت خانه را در دل آرد و چنان تصوّر كند كه گويا خداوند خانه را مىبيند و اميدوار شود كه لقاى خود را روزى او كند; چنان كه ديدار خانه خود را روزى كرد و خدا را شكر گزارد كه او را به خانه خود رسانيد و در زمره ميهمانان خود درآورد. و به ياد آرد كه در قيامت، همه خلايق اميد و آرزوى دخول به بهشت را دارند. سپس منقسم شود: بعضى اذن دخول يابند و بعضى را بازگردانند; همانند انقسام حاجيان كه بعضى را قبول كنند و بعضى را ردّ نمايند».
«چون چشمت به خانه مبارك كعبه افتاد، عظمت خانه را به ياد آر و از آن گذشته، به صاحب خانه برس; چنان كه گويى اكنون در مقابلش ايستادهاى و اميد دارى هم چنان كه زيارت خانهاش را در دنيا روزىات نموده، زيارت خود را در آخرت نصيب تو كند و ياد آر آن زمانى را كه همه مردم در قيامت، به اميد بهشت به سوى آن حركت مىكنند، آن گاه گروهى را راه داده و گروه ديگر را مىرانند».
غرض از مسجد و ميخانهام وصال شماست جز اين خيال ندارم خدا گواه من است (حافظ) و چه زيبا گفته است نايبالصدر شيرازى در كتاب تحفة الحرمين كه:
«و چون به حرم رسى كه حدّش از جوانب اربع تا بيت، چهار فرسخ استـ چهار تكبير زن يكسره بر هر چه كه هست. قرقگاه ملكالملوك است، بايد انديشيد: «هل هو من جملة من دخلها كانآمناً من عقابه ويوصل بحضرته او ليس اهلا للقرب؟» =آيا او از جمله آن كسانى است كه داخل خانه خدا مىشوند در حالى كه مأمون ازعقاب اويند و آيا به حضرتش خواهند رسيد، يا شايستگى تقرّب را ندارند. و به باب بنىشيبه مىرسى، جمال كعبه نزديك است، ملتفت باش كه عهدى بستى با حضرتش روز الست و عهدنامه را وزير دربار، در خزانه حجرالاسود سپرده. كدام عهد ببستى كه عاقبت نشكستى؟ از چاه طبيعت بيروى آى و به آب زمزم اسماعيلوار، خود را بشوى. غوطهور اشك بزن.»